آرمان عدالت

علمی- پژوهشی- اجتماعی- خبری

آرمان عدالت

علمی- پژوهشی- اجتماعی- خبری

جنگ نرم و عدالت اقتصادی(6): راهکارها

جنگ نرم اقتصادی همچون جنگ نرم فرهنگی باید جدّی گرفته شود، و به جای افسران جنگ نرم، افسران خرد ورزی وارد عرصه شوند. جنگ نرم جواب های نرم، آرام، کارآمد و عاقلانه لازم دارد؛ که این وظیفه خردورزان جامعه است.جنگ نرم چیزی جز جنگ اندیشه ها نیست؛ و حقیقت فرهنگ نیز جز باورها و هنجارهای ذهنی نیست. روش برخورد با جنگ نرم از نوع سخت نیست؛ بلکه باید روش های نرم، آرام و عاقلانه در پیش گرفت. جنگ نرم کار فرهنگی و اندیشه ای است. گرچه اذعان می شود برای شرایط خاص و در حد محدود، به هرحال کارهای سخت نیز لازم خواهد بود.
در موضوع اقتصاد نیز چنین است. در جنگ نرم اقتصادی هم روش های چکشی و ضربتی چندان کارایی ندارد؛ و چه بسا برخی افراط ها موجب تفریط های بعدی و ایجاد خسارات زنجیره ای دیگر می شود. گرچه در برخی موارد لازم است برخورد های سخت نیز وجود داشته باشد؛ مثلاً برخورد با محتکرین و برخورد قاطع با فاسدان اقتصادی از این جمله است. گاهی برخورد با صاحبان ثروت نیاز به مشت آهنین دارد. البته اینها نباید جهت گیری کلی قلمداد شود؛ بلکه فقط به عنوان تکنیک های کاربردی و راهکارهای عملیاتی محدود است. این جنبه از تهاجم دشمن با سرعت ولی مخفیانه است، به همین دلیل نیز ناگهان کشور دچار بحران های شدید می شود؛ چرا که اگر یک مریضی و یا یک خطر پنهان آشکار شود، هرچقدر هم سخت باشد، به هرحال می تواند چاره اندیشی شود؛ اما نگرانی و دغدغه شدید وقتی است که مریضی های اقتصادی و خطر تهاجم وجود داشته باشد، ولی مورد غفلت باشد. امید است مسئولان و دست اندرکاران اقتصادی با توجه به این خطر خصوصاً بعد رفاه طلبی آن که همچنان به صورت پنهان در حال گسترش می باشد، موضوع مورد توجه قرار دهند. حرکت در جهت اصلاح اقتصادی با پرکردن شکاف شدید بین فقر و ثروت یک ضرورت امروزی است، که اگر دیر مورد توجه قرار گیرد شاید نتوان چاره ای کرد.
محمد ساجدی و محمدرضا آرمان مهر

جنگ نرم و عدالت اقتصادی(5): مبارزه با مبانی فکری رفاه زدگی

 نباید تصور کرد مبارزه در جنگ نرم اقتصادی و به خصوص مبارزه با جنبه رفاه طلبی آن، به معنی کنار نهادن نعمات الهی و محصولات دانش بشری است؛ قطعاً اینها همه آفریده خدا برای استفاده انسان و دیگر موجودات است، و البته باید انسان از آن بهره ببرد تا شاکر خداوند باشد. بلکه مقصود این است که دنیا نباید هدف انسان قرار گیرد. دنیا فقط محل گذر و آزمون انسان است. در همه امور زندگی و از جمله برخورداری از نعمات الهی، لازم است انسان با محوریت توحید حرکت کند؛ یعنی اینکه هرجا کمترین انحرافی از راه حق و صراط الهی بود، باید توقف نمود. یعنی این که برای دستیابی به هدف، نمی توان دروغ گفت. نمی توان حق دیگران را پایمال کرد. هیچ توجیهی برای برخورداری از رانت قابل قبول نیست. حتی فردی که گمان می کند برای یک هدف مقدس می خواهد کار اقتصادی کند، حق ندارد از اصول و خطوط قرمز پروردگار عبور نماید. هیچ کس در هیچ شرایطی حق ندارد دین الهی را زیر پا گذارد تا مثلاً به هدفی که گمان می کند به نفع دین یا به صلاح مسلمین است، برسد؛ چه رسد به اینکه با هدف کسب منفعت شخصی اقدام به شکستن حریم های الهی نماید.
 هیچ کدام از ما علم غیب ندارد تا بداند این کاری که می کند، واقعاً به صلاح دین و به صلاح مسلمین یا نظام اسلامی هست و یا نه؟ هیچ کس نمی داند فردا چه اتفاقاتی خواهد افتاد، و آن تافته ای که ما بافته ایم چه صورتی پیدا خواهد کرد. در واقع همه ما بر اساس ظنّ و گمان عمل می کنیم. حتی دقیق ترین یافته های علمی و تجربی نیز بر مبنای ظنّ و گمان است. البته میزان ظنّ آن ممکن است کم و زیاد باشد. اما باید دانست آیه شریف قرآن می فرماید: ظن و گمان کفایت از حق و حقیقت نمی کند(سوره مبارکه یونس: 36). امّا اصول دین حق بر مبنای قطع و یقین است. وقتی دین گفته است دروغ حرام است، وقتی دینِ حق، بیان کرده است که هیچ کس با هیچ توجیهی حق ندارد به بیت المال دست درازی نموده و بیش از حق خود برداشت نماید، پس اگر کسی گمان کرد، و تصور کرد که مثلاً صلاح در این است که برای انجام فلان کار، فلان دروغ گفته شود، و یا از فلان منابع بیت المال به نفع فلان گروه بهره برده شود، باید به وی گوشزد کرد اینها ظن و گمان است، که در مقابل حق و حقیقت دین نباید و نمی تواند قرار گیرد. نگاه مصلحت اندیشانه یک انحراف فکری است. انحرافی است که بر مبنای مغالطه ای صورت گرفته است. البته باید توجه کرد اینکه نسبت به امور مختلف نوع نگاه و نوع تصمیم گیری برخواسته از حکمت و مصلحت باشد، با اینکه نگاه مصلحت اندیشانه باشد، خیلی تفاوت می کند. نگاه ناشی شده از حکمت و مصلحت برای رسیدن به حق و حقیقت است. لذا هر عملی که موجب دور شدن از اصل هدف شود، انحراف بوده و دنبال نخواهد شد. در حالی که در نگاه مصلحت اندیشانه، خود مصلحت هدف قرار خواهد گرفت. همچنان که در نگاه رفاه طلبی خود رفاه می شود هدف و مقصود. و این بسیار خطرناک است. ملاحظه می شود که این مبانی فکری غلط در تضاد با اصل اساسی عدالت و حق است، و برای تحقق حق و عدالت اندیشه و مبانی فکری باید اصلاح شود
محمد ساجدی و محمدرضا آرمان مهر

عدالت در ادبیات(2): مثال هایی از نوشته های ادبی

عدالت را شاید بتوان یکی از اصلی ترین سرچشمه‌های شکل‌گیری جریان‌‌های ادبی دانست. حال اگر دریچۀ چشم خود را با عینک عدالت به سوی ادبیات برگردانیم به جرأت می‌توان گفت در اکثر آثار ادبی مسئله عدالت جایگاهی ویژه دارد و ادبا و رمان‌نویسان عدالت را جوهره و شالوده اکثر آثار خود قرار داده‌اند. از نوشته‌‌های محسورکننده «داستایوسکی» و «چخوف» و «پوشکین» و «گورکی» در روسیه تا رمان‌‌های تحسین برانگیز فرانسوی همچون نوشته‌‌های «سلین» و «فلوبر» و «پروست» و از آثار تحیر برانگیز «گوته» و «نیچه» در آلمان تا نوشته‌‌های شیرین و خاطره‌انگیز نویسندگان انگلیسی همچون «شکسپیر» و «چارلز دیکنز» و «تامس هاردی»، همه و همه دارای بازتابی خاص و معنادار از عدالت‌اند. عدالتی که در زمینه آن جامعه و فرهنگ ریشه داشته و با تعاریف آن دیار چهره خود را به مردم می‌نمایانده است. اما به طور قطع باید گفت که قرار دادن انواع عدالت‌‌های مطروحه در یک چارچوب کاری دشوار است. 
پرداختن به موضوع عدالت کاری است که متاسفانه تاکنون در حوزه علوم انسانی به صورت تخصصی و چشمگیر بدان پرداخته نشده است. حوزه ادبیات نیز چنین است، چرا که هیچ کار شاخص تحلیلی، و بررسی دقیق علمی در کشور در حوزه ادبیات با موضوع عدالت انجام نشده است. از این روست که معرفی و ترجمه برخی مقالات و پژوهش‌‌های انجام‌شده در این حوزه با محوریت عدالت کاری لازم و ضروری می‌نماید. چرا که اولاً محققین با کارهای شاخص انجام‌شده در این حوزه آشنا می‌شوند. و از سوی دیگر، نحوه پرداختن و تحلیل این موضوع را از سوی اندیشمندان غربی مورد بازبینی قرار می دهند. این نکته خالی از لطف نیست که موضوع عدالت در حوزه ادبیات زمینه‌ای است که جای کار بسیار دارد. چه اگر در این زمین حاصلخیز با بذر‌‌های مرغوبی کار شود ثمری خواهد داد که عطر آن روشنی‌بخش جان‌‌ها و بیدارکننده دل‌‌ها خواهد بود. عدالت موضوعی نیست که مختص به یک مکان یا زمان خاص باشد. بلکه امری فطری است و فصل مشترک بین انسان‌هاست. این مسئله از طرفی کار را آسان و از سوی دیگر آن را مشکل می‌کند. از آن‌جا که همه انواع بشر به طور فطری و غریزی به مسئله عدالت به عنوان یک حق نگاه می‌کنند، از این رو مخاطب عام خواهد بود. و از سوی دیگر پرداختن به این موضوع با یک دیدگاه علمی و با تعاریف مشخص کار را مشکل خواهد کرد، چرا که تعاریفی که از عدالت موجود است‌ گاه همسو و در موارد زیادی متضاد یکدیگرند و شاید نتوان در تعاریف به یک زبان مشترک رسید. به عنوان مثال چیزی را که عده‌ای حق مسلم می‌دانند عده‌ای دیگر آن را کاملاً نفی کرده و در برابر آن می‌ایستند. 
با این تفاسیر سه محور اصلی در این بحث در نظر گرفته شد که عبارتند از: عدالت شاعرانه، عدالت اجتماعی و عدالت در شکل آرمانی خود (عدالت اتوپیایی). در بحث عدالت شاعرانه مقاله‌ای از «جانتان کرتزر» آورده شده است که در آن ایده‌‌های اصلی زیبایی‌شناختی عدالت چه در ادبیات و چه در سایر حوزه‌‌ها تبیین شده است و به این مسئله پرداخته شده که عموماً آیا مفهومی کلی همچون عدالت نیازمند تبیین زیبایی‌شناختی هست یا خیر. در ادامه در مقاله دیگری با عنوان داستان و عدالت به کارکرد تعاریف عدالت در حوزه اجتماعی و بازتاب آن در ادبیات پرداخته شده است و اینکه در عدالت فردی نیز عنصری ادبی همچون داستان می‌تواند تاثیرگذار باشد و برای تکمیل این بحث تخلیصی از کتاب رمان‌‌های اعتراض در قرن ۱۸ انگلستان بدون تصرف آورده شده تا مخاطب در این حوزه نیز به تعریف و تحلیلی درست از این جنبه مطرح شده عدالت در ادبیات نیز آگاه گردد. و در ادامه مقاله‌ای با بررسی دو اثر معروف ادبیات با عنوان‌‌های «آرمان‌شهر» اثر «سر تامس مور» و «سفر‌‌های گالیور» اثر «جاناتان سوئیفت» به عدالت از منظر متعالی و آرمان‌شهری آن پرداخته می‌شود. در حوزه عدالت در ادبیات در بحث نظری اثری مطرح و مشخص به صورت ترجمه‌شده وجود ندارد که بتواند نظریات نویسندگان کشور‌‌های دیگر را به مخاطب ایرانی معرفی کند. اگر چه باید انصاف را رعایت کرد و گفت رمان‌هایی که ترجمه می‌شوند‌ گاه به مضامین عدالت پرداخته‌اند اما این را هم باید در نظر گرفت که حق مطلب ادا نشده­است. 
سعید محمدی. تلخیص و ویرایش: محمدرضا آرمان مهر

عدالت در ادبیات(1): غفلت ادبیات از عدالت اجتماعی

مفهوم عدالت در هر زمینه و جایگاهی تعریفی متفاوت به خود می‌گیرد تا آن‌جا که عده‌ای عدالت را چونان دستاویزی برای منافع خود تعریف کرده و بدان ردای دلخواه خود را می‌پوشانند. اما برای تحقق این مفهوم متعالی که بشر از آغازین روزهای حیات فردی و اجتماعی خود گرایشی فطری بدان داشته، باید ابتدا به تعریفی واحد رسید تا شاید بتوان آن را به بحث گذاشت. کلی بودن این مفهوم در بعضی از تعاریف کار را مشکل‌تر می‌کند، چرا که همچون مفاهیم دیگری چون آزادی هر نحله و جریان و تفکری آن را باب میل خود تعریف و تفهیم می‌کند. با این حال اگر به تعریفی واحد دست یابیم باز آن تعریف در زمینه‌‌های مختلف شکل خود را تغییر داده و تعاریف جدیدی را بازتولید می‌کند. شاید بتوان در اقتصاد یا اجتماع و یا سیاست از عدالت یک مفهوم را دید اما قطعاً شکل و شمایل آن به یک سیره و صورت نخواهد بود. به عنوان مثال عدالتی که در اقتصاد با عنوان عدالت اقتصادی مطرح می‌شود در عمل خود را به صورت رفاه به مردم نشان خواهد داد و یا عدالتی که در اجتماع مورد بحث قرار می‌گیرد با عنوان عدالت اجتماعی خود را در برابری افراد در برابر قانون و آزادی اجتماعی نمایان خواهد کرد. می‌بینیم که اگر چه این تعاریف از منظر ماهوی با یکدیگر تفاوتی ندارند اما در عمل و در صورت با یکدیگر متفاوت خواهند بود. از این رو عدالتی که ما در ادبیات با آن روبه‌رو می‌شویم نیز از این قضیه مستثنی نیست.  عدالت را شاید بتوان یکی از پایه‌‌های اساسی و یکی از اصلی ترین سرچشمه‌های شکل‌گیری ادبیات و جریان‌‌های ادبی دانست. سه محور اصلی در این بحث در نظر گرفته شده است که عبارت‌اند از عدالت شاعرانه، عدالت اجتماعی و عدالت در شکل آرمانی خود(عدالت اتوپیایی)(سعید محمدی).  
 ادبیات هم مانند بسیاری از بخش‌ها از موضوع عدالت اجتماعی غفلت کرده است و ردپایی از این بحث در آن نمی‌بینیم. البته بسیاری معتقدند وظیفه ادبیات پرداختن به این موضوعات نیست، اما اتفاقا لازم است ادبیات در پرداختن به مفهوم عدالت اجتماعی حضور پررنگی داشته باشد و این موضوع را دستمایه محتوای آثار کند. متاسفانه برخی از اثار ادبی ما که ادعای به‌روز بودن دارند شخصیت‌ها و ماجراها را طوری می‌نویسند که با اتفاقات و زندگی امروز ما تفاوت دارد. امید است نویسندگان هم به‌خصوص در حوزه ادبیات داستانی بیشتر به عدالت اجتماعی توجه کنند و تصور نکنند موضوع عدالت اجتماعی یک موضوع تئوریک است که تنها در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود یا در سخنرانی مقامات برای معرفی خود و اقداماتشان آورده می‌شود. عدالت اجتماعی مفهومی فراگیر است که باید در ادبیات هم تجلی پیدا کند.(رضا رسولی). 

جنگ نرم و عدالت اقتصادی(4): خطرات رفاه طلبی و رفاه زدگی

آنچه به زعم این نوشتار خطرناک و مسری است، این است که اگر برخی افراد به سوی رفاه طلبی بروند، این خصیصه به سرعت در جامعه رشد می کند؛ چرا که چشم و هم چشمی کردن و خود را با دیگران مقایسه کردن به راحتی مابین افرادی که از جهاتی در وضعیت یکسان قرار دارند، گسترش یافته و به آسانی هم قابل جلو گیری نیست. زیرا افراد یکسان همچون دو دوست، دو برادر و یا خواهر، احساس می کنند چه چیزی از دیگری کمتر دارند تا از آسایش های مشابه یا بیشتر برخوردار نشوند. اگر هدف رفاه طلبی باشد، بتدریج حدودِ شرعی، و محدوده های امر پروردگار نیز کنار نهاده خواهد شد. خطر طولانی مدت این است که گرچه ممکن است خودِ افراد نسل اول به دلیل تربیت و آموزش های دوران کودکی و نوجوانی خویش حاضر نباشند برخی حدود شرعی و خط قرمز ها را بشکنند؛ امّا فرزندان وی که در محیط رفاه بزرگ شده و به آسایش خو کرده اند، حاضر نخواهند شد رفاه خود را ترک گفته و به راحتی بیشتری از این خط قرمز ها خواهند گذشت.آنها برای دستیابی به رفاه بیشتر حاضر خواهند بود به هرگونه عملی دست بزنند.
خطر اصلی این نیست که یک نفر دچار رفاه زدگی شده و فرضاً برخی فرایض شرعی خود را فرو نهد، گرچه به جای خود این موضوع نیز خطرناک هست، بلکه خطر اصلی این است که رفاه زدگی موجب فرو غلطیدن کل جامعه در مسیری بدون انتها می شود؛ مسیری که با شبهه و حرام شروع شده و سپس هر عملی مجاز شمرده می شود؛ و نه تنها مجاز، که از همه ابزار دین، فلسفه و عقل نیز کمک می گیرد تا شرایط خود را توجیه نماید. لذا این توجیه همان جهل مرکب است که رهایی از آن بسیار مشکل است. آسیب دیگری که این روال ایجاد می کند، این است که موجب فقر بیشتر فقرا و عمیق تر شدن شکاف های طبقاتی می گردد؛ همان چیزی که در نهایت موجب طغیان و بروز انقلاب های بعدی خواهد شد؛ و در نهایت به ضرر همان رفاه زدگان و یا فرزندان آنها خواهد بود. مگر تاریخ غیر از این حکایت می کند؟ در قرآن نیز نام امت ها و اقوام زیادی برده شده است که به دلیل رفاه طلبی در نهایت به عذاب ها و بلاهای الهی دچار شده و امروزه عبرت تاریخ شده اند.
به هرحال نظام امروز ایران، مدعی جامعه ای است که می خواهد به جامعه عدل جهانی منتهی شود؛ و نه این که مجدداً همان چرخه تاریخ تکرار شود. اتفاقاً برای ایران امروز که در شرف پیشرفت های شگرف اقتصادی است، این خطر، یعنی رفتن جامعه به سوی رفاه زدگی، بیش از هر زمانی وجود دارد. وقتی به دلیل تلاش ها و مقاومت های ایثارگرانه ملتی، خدواند نعمت خود را ارزانی آن قوم و ملت می کند، نه برای خوشایند آنان که برای امتحان الهی است. پاداش کامل و تامّه الهی در این جهان نیست؛ و بلکه در آن جهان خواهد بود؛ آنچه در این جهان از خوبی و بدی وجود دارد، همه و همه آزمون های مختلف الهی است. اگر آن ملت دچار غرور شدند و تصور کردند که نغمات از آنها رخت بربسته و نعمات به سوی آنها آمده است، و سپس دست به جانب رفاه زدگی و رفاه طلبی گشودند، بی گمان در ورطه خطر و نابودی هم در این دنیا و هم در آن دنیا قرار خواهند گرفت. این خطر، از خطر بدحجابی ها و بد دینی ها و یا بی دینی ها بدتر است. چرا که حتی یکی از عوامل اصلی و قدرتمند همان بی دینی ها، بی حجابی ها و فساد های اخلاقی، مسائل اقتصادی و مشکلات آن است.
امروزه متأسفانه احساس می شود که رفاه زدگی به سرعت در حال گسترش است، در حالی که گسترش سریع آن و خطرات بالقوه آن، کمتر مورد توجه برنامه ریزان قرار گرفته است؛ کارشناسان مربوطه، سمینارهای برگزار شده و مراکز علمی نیز به این جنبه جنگ نرم توجه چندانی نمی کنند. هیچ جا این سخن مطرح نمی شود که گسترش رفاه زدگی و رفاه طلبی چه زیان های غیر قابل جبرانی در پی خواهد داشت؛ این مسئله مورد بررسی قرار نمی گیرد که فرهنگ مصرف گرایی، تجمل گرایی، اسراف و تبذیر، چشم و هم چشمی، فرهنگ بیگانه پرستی و عدم اعتماد به نفس، عدم اعتماد به تولیدات داخلی، سقوط در سراشیبی اضمحلال فرهنگی و.... چه اندازه می تواند موجب از رونق افتادن اقتصاد شود؛ و از سوی دیگر به این توجه نمی شود که این فرهنگ بیگانه می تواند موجب هجوم آسانتر و سریعتر فرهنگ فاسد اخلاقی غرب شود. لذا عدم توجه به این مسئله، موضوع را بسیار خطرناک ساخته است؛ چرا که بیماری که شناخته نشده باشد، و بیماری که خود بیمار از وجود آن آگاه نباشد، بسیار خطرناک تر از بیماری آشکار خواهد بود. رفاه زدگی و انحطاط اخلاقی، دو برادر بدون جدایی از هم هستند؛ که یکی موجب بروز دیگری می شود. دو نیروی شیطانی که نمی توان یکی را حذف کرد ولی به دیگری توجه نداشت. بی توجهی به یکی از این دو جنبه موجب شکست در هردو خواهد شد. مگر غیر از این است که رانت ها، فسادهای اقتصادی، خودخواهی ها و خودکامگی های اقتصادی، همه و همه نتیجه زیاده خواهی هایی است که ریشه آن ناشی از رفاه طلبی و رفاه زدگی است؟ مگر غیر از این است که علت اصلی عدم موفقیت برنامه های فرهنگی اخلاقی و یا حتی شکست آن، ناشی از گره خوردن فرهنگ و اقتصاد می باشد؛ پس آیا نباید همزمان با کار فرهنگی اخلاقی که البته به جای خود ضروری و لازم است، اصلاح فرهنگ اقتصادی و یا به عبارتی مبارزه با رفاه طلبی هم صورت گیرد؟
محمد ساجدی و محمدرضا آرمان مهر

جنگ نرم و عدالت اقتصادی(3): هدف اصلی اقتصاد و زندگی

واقعیت این است که مغالطه بزرگی در این خصوص صورت گرفته است، به همین دلیل نمی توان به راحتی مرز درست را از نادرست تشخیص داد. حقیقت این است که انسان نه برای دنیا، بلکه برای آخرت آفریده شده است؛ لذا هرچه موجب شود او از این مسیر دور گردد، خطا و هر آنچه در این مسیر قرار داشته باشد، ثواب خواهد بود. نعمات الهی البته برای انسان خلق شده است؛ و البته انسان وظیفه دارد تا نهایتی که توان دارد در راه آبادانی جهان تلاش نماید. او وظیفه دینی دارد که دنیای خود و دنیای دیگران را به بهترین صورت بسازد؛ و وظیفه دارد دنیایی آباد و شرایطی مناسب حتی برای حیوانات فراهم نماید. معنی جانشینی خداوند در زمین غیر از این هم نیست. یعنی او باید نقش پدر و مربی را برای همه موجودات ایفا کرده، و زندگی طبیعی و آرامی را برای همگان فراهم نماید. چه بسا تلاش امروزه بشر برای حفظ نسل حیوانات و موجودات، و جبران خطاهای دوران جهالت خویش، که موجب از بین رفتن محیط زیست شده بود، در همین راستا بوده و لذا بسیار خوب و شایسته است. امّا بسیار تفاوت است بین این که افراد دنبال رفاه برای دیگران و در جهت رضای الهی باشند؛ و یا در پی رفاه و آسایش خود باشند. حضرت علی(ع) نیز بسیاری باغ ها و نخلستان ها ایجاد کردند؛ امّا ایشان هیچ گاه دنبال رفاه طلبی خود نبود. بین رفاه و رفاه طلبی بسیار تفاوت وجود دارد. آنچه خطرناک است رفاه طلبی است. رفاه طلبی است که موجب می شود فرد در راه رسیدن به آن، اصول دیگر را فدا سازد. اگر تلاش برای رفاه در جهت رضای الهی باشد، نه تنها بد نیست، بلکه ثواب بوده و حتی برخوردار از پاداش الهی نیز هست؛ امّا باید توجه داشت وقتی فردی برای رضای خدا دست به کاری می زند، هرجا بداند و احساس کند رضایت الهی در امر دیگری است، بی گمان دست از عمل خود برخواهد داشت. در حالی که اگر هدف وی رفاه باشد، چه بسا رانت ها، حق کشی ها، حق خوری ها، قدرت طلبی ها، و ثروت اندوزی ها اتفاق بیفتد.
فرض کنیم فردی برخوردار از منابع مالی خوب و کافی باشد، و فرض کنیم بر اساس وظیفه انسانی خود در جهت رفاه خانواده خویش نیز بخواهد تلاش کند(که البته شایسته تقدیر است)، آیا او برای تفریحات سالم خانواده خود یک سفر اروپایی را انتخاب خواهد و یا سفر به یکی از نقاط کشور خودمان را؟ آیا در خرید وسایل مورد نیاز زندگی، محصولات تولیدی داخل را انتخاب خواهد کرد یا محصولات خارجی را؟ آیا اگر یکی از کارهای تجاری او باعث زیانی به برخی از افراد کشور و مثلاً ایجاد خسارت برای کشاورزان و یا صنعتگران شود، آیا آن تجارت را کنار خواهد گذاشت؟ پاسخ به این سؤال دقیقاً مرز بین رفاه و رفاه طلبی را روشن می سازد. کسی که در پی رفاه طلبی و رفاه زدگی باشد، حتی در حالتی که تولیدات داخلی این کشور نیز بتواند قابل رقابت با تولیدات خارجی باشد، بازهم تولیدات خارجی را انتخاب خواهد کرد، چون گرچه محصولات داخلی هم نیازهای وی را برآورده می سازد، ولی به هرحال تولیدات خارجی هم اسم و رسم بهتری دارد؛ و هم ممکن است اندکی ویژگی های بهتری داشته باشد. اما فردی که به خاطر رضایت الهی به دنبال ایجاد رفاه برای خود یا خانواده اش باشد، وقتی احساس کند رفتار او می تواند موجب آسیب به خانواده های دیگر و بیکار شدن صنعتگران شود؛ وقتی احساس کند فلان صادرات یا واردات می تواند موجب خسارت به بیت المال گردد، قطعاً چنان کاری را انجام نخواهد داد. چرا که اگر پروردگار او را دستور داده تا به فکر رفاه خانواده خود باشد، در کنار آن دستور داده است تا موجب آسیب به دیگران و آسیب به نظام اسلامی نگردد. اگر تلاش برای رفاه خانواده در جهت رضایت خدا باشد، ایجاب می کند تا اگر قناعت وی موجب شود تا کار دیگران و اقتصاد جامعه اسلامی رونق بگیرد، قطعاً قناعت پیشه خود نماید، هرچند شرایط اقتصادی مناسبی هم داشته باشد(ادامه دارد).
محمد ساجدی و  محمدرضا آرمان مهر

جنگ نرم و عدالت اقتصادی(2): رفاه طلبی و رفاه زدگی

تهاجم فرهنگی اقتصادی مهمتر و خطرناک تر از تحریم اقتصادی است. شاید بتوان فشارهای تورّمی ناشی از تحریم را با صبر و استقامت و با اقتصاد مقاومتی جبران کرد؛ شاید بتوان از زیر بار ضربات خردکننده اقتصادی نجات یافت؛ و شاید بتوان برخی مسئولین سهل انگار و یا منفعت طلب را شناسایی کرده و برکنار کرد؛ امّا مبارزه با اضمحلال اخلاقی چه در اقتصاد و چه در دین و اخلاق، بسیار مشکل است. چرا که این بار مبارزه کننده، خود هدف حمله است. همچون ویروس ایدز که سیستم ایمنی بدن را مورد تهاجم قرار داده و موجب می شود بدن در مقابل هر بیماری حتی یک بیماری ساده تاب تحمل و مقاومت خود را از دست بدهد. فساد اقتصادی نیز موجب می شود تا بیش از هرکسی، خود دولتمردان و کسانی که باید با فساد مبارزه کنند، در این مبارزه در معرض شکست خوردن باشند. وقتی چرب و شیرین زندگی دنیا زیر زبان مسئولان مزه کرد؛ و وقتی ماشین های لوکس و گرانقیمت، ویلاهای زیبا، مسافرت های دل انگیز خارجی و داخلی و... و هزاران لذت دنیایی دیگر به مذاق آنها چشانده شده و خوش آمد، تغییر این شرایط بسیار دشوار و چه بسا ناممکن خواهد بود.

مشکل اصلی اینجاست که آن افراد، این چیزها را بد نخواهند دانست. لذا همچون جهل مرکبی خواهد شد که گرفتاران آن برای تلاش حتی تقلّا نیز نخواهند کرد؛ چه رسد به این که اصولاً آیا نجات از آن میسّر باشد و یا نباشد؟ چه بسا توجیهات دینی نیز بر این لذات دنیایی اضافه خواهد شد. مگر نه اینکه استناد خواهد شد به حدیث منصوب به رسول اکرم(ص) که: نعم المال الصالح لرجل الصالح (چه نیکو است مال خوب برای مرد نیکوکار). از سوی دیگر استدلال های عقلانی نیز همپای این توجیه گری خواهد شد؛ و چه بسا گفته خواهد شد که مگر چه عیبی دارد لذت بردن از نعمات الهی؛ و مگر این نعمات برای بشر خلق نشده است؟ و مگر انسان نباید روز به روز زندگی خود را بهبود بخشد؟ و گفته خواهد شد: آیا انسان باید همانند هزاران سال قبل زندگی کند؟! حقیقت این است که پاسخ به این اعتراضات و توجیهاتِ عقلی بسیار مشکل است، چرا که کسی که می خواهد با این مطلب مبارزه کند، اول باید برای خودش اثبات شده باشد که رفاه طلبی یا رفاه زدگی مضرّ است تا سپس بتواند در مقابل آن بایستد و قلم فرسایی کند. حتی بهترین و مقیّدترین افراد نیز این پاسخ را خواهند داد که اگر فردی وجوهات و حقوق شرعی را پرداخت کند؛ و اگر به حد معقول به دیگران نیز کمک نماید، چه اشکال دارد که برای خانواده خویش رفاه فراهم نماید؟ اصلاً مگر فقر و فقیر بودن افتخار است؟ آیا این که جامعه اسلامی یک جامعه برخوردار باشد، چه اشکالی دارد؟ و از سوی دیگر نیز گفته خواهد شد: به هرحال خداوند به برخی افراد نعمات بیشتری داده و طبیعتاً انتظار خداوند نیز این خواهد بود که خانواده وی هم از شرایط بهتری برخوردار شوند. همچنین این موضوع بر اساس عدالت توجیه خواهد شد که مگر نه اینکه عدالت یعنی هرکس به حق خود برسد، اگر فردی تلاش بیشتری کند، آیا نباید درآمد بیشتری داشته و از موقعیت بهتری برخوردار باشد؟ در نهایت، به این توجیه نقلی نیز استناد خواهد شد که روایات و نحوه رفتار ائمه (ع) در شرایط مشابه نشان داده است که چنین امری مذموم نیست. به عنوان مثال، در دوران آسایش و رفاه جامعه مسلمین، آنها هم از نعمات الهی به حد بیشتری بهره برده اند. از دید اجتماعی و بین المللی هم که نگریسته شود، تلاش برای افزایش ثروت کشور یک هدف کلان جامعه و دولت ها خواهد بود؛ که البته هدف بدی هم نیست. از این  رو پاسخ به این پرسش که اشکال رفاه یا رفاه طلبی چیست، آسان نخواهد بود. در یادداشت های بعدی بیشتر به این موضوع پرداخته می شود(ادامه دارد) 

محمد ساجدی و محمدرضا آرمان مهر

جنگ نرم و عدالت اقتصادی(1)

گسترش  فرهگ غربی با این که بسیار خطرناک و مشکل ساز است، امّا چند سال طول می کشد تا اثر کند؛ یعنی این گونه نیست که در عرض یک یا دو ماه موجب سرنگونی نظامی بشود. حتی در عرض یکی دوسال نیز موجب سرنگونی نظام قدرتمندی چون نظام اسلامی نمی تواند بشود. حتی کشورهای عربی و یا برخی کشور های اروپایی که از پشتوانه های فرهنگی و الزامات مذهبی قوی چون جامعه ایران برخوردار نیستند، بعد از سال ها تهاجم فرهنگی و اخلاق آمریکایی، ناگهان بیداری اسلامی در آنها روی می دهد؛ و  خیل عظیم جوانان به سوی دین روی می آورند؛ با این که در آن کشورها، هیچ گونه مبارزه علیه تهاجم فرهنگی غرب نیز صورت نمی گیرد. این مطلب نشان می دهد که خطر تهاجم فرهنگیِ اخلاقی گرچه بسیار نگران کننده است، امّا در مقابل نیمه خطرناک تهاجم و جنگ نرم، نگرانی و دغدغه آنچنانی ندارد. نیمه فراموش شده جنگ نرم، که اتفاقا نیمه اصلی آن نیز می باشد، جنگ نرم یا جنگ اقتصادی است. نیمه ای که می تواند در کوتاه مدت موجب سرنگونی حکومت های مقتدر شود. نیمه ای که هم از بیرون و هم از درون، نظام را در معرض تهدید جدی قرار می دهد. شاید اتفاقاتی که در نتیجه تحریم های اخیر در کشور رخ داد، قسمتی از خطرات این نیمه پنهان جنگ نرم را نشان داد. مسئله اقتصاد، همان نیمه اصلی و خطرناک جنگ نرم است. مسئله ای که متأسفانه اصولاً به عنوان تهاجم و جنگ نرم تلقی نمی شد. تحریم ها و کشانده شدن نظام تا لبه های خطرناکِ بحران های غیرقابل مهار، نشان داد که این بعد خطرناک جنگ مورد توجه قرار نداشته است. در واقع اگر بحران های فرهنگی و اخلاقی در طی چند سال می تواند یک نظام یا کشور را به زانو در آورد، بحران اقتصادی در عرض چند ماه می تواند چنان تأثیری داشته باشد. و این مسئله مهمی بود که مد نظر قرار نگرفته بود. متأسفانه گلوگاه های اقتصادی و برخی نقاط حساس تصمیم گیری، و برخی تصمیمات خاص اقتصادی در برخی زمان ها به گونه ای هدایت می گردید که تصور می شد در جهت برنامه ریزی های خارج از مرزهای این کشور حرکت می کند. لذا همه اینها دست به دست هم داد و شرایطی را در کشور ایجاد کرد که شاهد آن هستیم. به هرحال اگر مقاومت ایثار گرانه مردم در مقابل این فشارهای کمرشکن نبود، و اگر نبود کمک ها و هدایت های پنهان و پیدای الهی، معلوم نبود چه بر سر این کشور می آمد. بسیاری نظام های قدرتمند با فشارهای تورّمی کمتر از آنچه در ایران اتفاق افتاد، سرنگون شده اند. لذا در این شرایط، قطعاً باید بی نهایت شکرگزار پروردگار و قدردان این مردم مقاوم بود که نگذاشتند حاصل زحمات و خون های چندین ساله هدر رود. بر این اساس، اولا جنگ نرم اقتصادی می تواند بسیار ویرانگر تلقّی شود، ثانیا، مطابق آموزه های دینی و تجربه اقتصاد بشری، عدالت اقتصادی در سرسلسله موضوعات اقتصادی جلوه می نماید و توجه ویژه می طلبد که در یادداشت های بعدی بیشتر به آن پرداخته خواهد شد.
محمد ساجدی و محمدرضا آرمان مهر

شعر عدالت(15): عدالت در بوستان سعدی2

  سعدی ابواب بوستان را به ده باب تقسیم می کند. نخستین باب از ابواب ده گانه بوستان باب عدالت است . سعدی در ابواب ده گانه بوستان خواسته است سیمای یک انسان نمونه آرمانی را ترسیم کند و انسان ها را به سوی صلاح و سداد رهبری کند. و چون سعدی جور و ستم ستمگران قرن هفتم هجری را به چشم دیده و این مسئله در روحیات او موثر بوده، بر آن شده است که از عدل سخن گوید و ستمگر را  از ستم بر زیردست باز دارد و روی هم رفته سعدی در هر باب از ابواب ده گانه بوستان، در این اندیشه بوده که انسان را به سوی کمال ترقی دهد و انسان آرمانی را مجسّم نماید. باب عدل که بیش از پنجاه قطعه و متجاوز از 900 بیت شعر دارد، طولانی ترین ابواب ده گانه بوستان است که در آن سه قصه درباره خودسعدی و سیزده قصه از زبان شخصیت های تاریخی و چهل قصه نیز قصه های عمومی است. هدف سعدی از بیان این داستان ها نصیحت پادشاه و حاکم  و آشنایی او به تدبیر شئون ملک داری و رعیت داری است. 
شنیدم که خسرو به شیرویه گفت /  در ان دم که چشمش زدیدن بخفت
بر آن باش تا هرچه نیت کنی / نظر در صلاح رعیت کنی
الا تا نپیچی سر از عدل و رای / که مردم ز دستت نپیچند پای
گریزد رعیت ز بیداد گر  / کند نام زشتش به گیتی سمر
بسی بر نیاید که بنیاد خود / بکند ان که بنهاد بنیاد بد
خرابی کند مرد شمشیر زن / نه چندان که دود دل طفل و زن
چراغی که بیوه زنی برفروخت / بسی دیده باشی که شهری بسوخت
ازآن بهره ورتر در افاق نیست / که در ملکرانی به انصاف زیست
چو نوبت رسد زین جهان غربتش  / ترحم فرستند برتربتش
بد و نیک مردم چو می بگذرد  / همان به که نامت بنیکی برند
در این شعر، از زبان خسرو، پادشاه ساسانی، در حال احتضار و آن گاه که می خواهد به خواب ابدی فرو رود و یک سلسله اندرز به شیرویه فرزند خود می گوید و به انسان ها هشدار می دهد : ای انسان آگاه باش و در این اندیشه باش که از دادگری و عدل و رای و اندیشه صواب روی بر نتابی که اگر چنین کردی، مردم از بیداد تو می گریزند و از دیار تو به ملک دیگری می روند. در همین داستان به شاهان توصیه می کند که از فرمانروایی که در روزگار فرمانراییش بر آیین عدل و داد فرمان راند و در ملکرانی بر ایین عدل و انصاف و راستی و صواب باشد، کسی بهتر نیست و او از همه کامیاب تر است. سعدی در انتخاب کارگزاران دستور العمل مناسبی صادر کرده و گفته است که کار مردم را به کسی واگذار که خدا را بشناسد و تقوا داشته باشد و از خدای بهراسد، زیرا آن کس تقوا ملکه او شده باشد، کشور را آبادان و خاطر خلق را شاد خواهد کرد .

http://www.tebyan.net و محمدرضا آرمان مهر

شعر عدالت(14): عدالت در بوستان سعدی1

بی شک هر جامعه به موجب تعارضات درونی خود در بر گیرنده طبقات و نیروهای گوناگون است. طبقات مختلف اجتماعی ماهیتی اقتصادی،نظامی آموزشی و...دارند. روح انسان دوستی در اشعار سعدی متجلی است، او عدالت را اساس کشورداری می داند. اساس عالم مطلوب سعدی عدالت است و دادگستری به تعبیر او «نگهبانی خلق و ترس خدای» است. سعدی با در نظر گرفتن ویژگی قشرهای اجتماعی افراد و نیز شئونات اجتماعی آنان به هدایت آنان و پند و اندرز دهی آنان می پردازد و بر آن است تا سلاطین و پادشاهان را به این نکته یاداور شود که حقوق تام و مصالحه ناپذیر انسان پیوسته در برابر مصالح دولتی و سیاسی ارجحیت دارد. او معتقد است که تضمین سلامت و امنیت فردی در جامعه تنها در صورتی امکان پذیر است که منشا و صاحب قدرت سیاسی به حفظ و حراست از حقوق افراد جامعه توجه نماید و به  آن عمل نماید. وی پیشرفت حکومت را متکی بر پیوند با مردم می داند. درجهان مطلوب سعدی ستم و بیداد مذموم  است. وی بر آن است تا فاصله ایجاد شده اجتماعی که شامل شکاف های فرهنگی، قومی، زبانی، مذهبی و اجتماعی است، و به واقع نتیجه مسایل و حوادث اجتماعی است به گونه ای بیرنگ نماید تا بتواند به انسجام و همبستگی که غایت نهایی وی می باشد دست یابد، چرا که در صورت استمرار این امر و عمق یافتن این فاصله ها و شکاف های موجود در سطح اجتماعی با گذر زمان مردمان هویت ملی خویش را نیز به دست فراموشی خواهند سپرد، و درنهایت از هم گسختگی جامعه به سوی قهقرایی عظیم سوق خواهد یافت . او در صدد است تا میان طبقات گوناگون اجتماعی که عمدتا" متشّکل از صاحبان قدرت و رعیت یا مردمان عادی اجتماعی هستند نوعی وفاق ایجاد نماید. گرچه او قادر به از بین بردن این فاصله های طبقاتی نیست، اما در تلاش است تا هر طبقه و گروه را با حقوق انسانی و مسئولیت هایش آشنا سازد تا از این طریق با حفظ ویژگی های اجتماعی هر طبقه به انسجام و وحدت ملی مورد نظر دست یابد. با توجه به این که بوستان سعدی در قرن هفتم هجری به رشته تحریر در آمده است، در این یادداشت اوضاع اجتماعی ایران در قرن هفتم بیان گردیده و در یادداشت بعدی به عدالت مورد نظر سعدی با ذکر نمونه ای از اشعار بوستان سعدی اشاره می شود.
عصر سعدی مصادف با استیلای مغولان بر این سرزمین است. استیلایی که در آن کشتارهای بی امان ، قتل عام های پی در پی،شکنجه ها و آزارها، ساختن مناره ها از سرهای آدمیان ، دزدی و غارت و... در این سرزمین رواج یافت. همزمان اروپا در گیر و دار جنگ های صلیبی است که در قرن یازدهم یا سیزدهم در این سرزمین ها اتفاق افتاد. ایران در آستانه قرن هفتم هجری از یک سو در مرحله ای از پیشرفت مساعد فرهنگی و اجتماعی بود و از سوی دیگر مواجه با بی تناسبی حاکمیت زمان با محتوای آن پیشرفت، که حمله مغول نیز به نوبه خود بر پیچیدگی آن افزود. حاصل این مشکلات مداوم فقر روزافزون و خرابی پیاپی و فتور و سستی دمادم برای مردم ایران بود. مغولان با داشتن مقررات خاص و تشکیلات بیابانی خود بسیاری از مقررات و رسوم ممالک مفتوح را واژگون کردند و از میان بردند. نتیجه مستقیم چنین وضعی از میان رفتن تشکیلات منظم اجتماعی متمدنین مغلوب بوده است. فقر و تهیدستی که معلول غارت زدگی و دربدری بود، آشفتگی نظام اجتماعی را شدیدتر و ریشه دارتر می ساخت. ملت ایران با حمله خان ومان سوز مغول به نحوی فاسد شده و ارزش های اجتماعی خود را از دست داده بود که افرادش به جای اتحاد و اتفاق در برابر بیگانگان غالب، به جان یکدیگر می افتادند(صفا، ذبیح الله ؛1372) . (ادامه دارد)

http://www.tebyan.net و محمدرضا آرمان مهر