بخش دیگری از نگرش دکتر نعمت الله فاضلی درباره زندگی فقرا در این یادداشت با ویرایش و تلخیص اندک ارائه می گردد، به امید آن که دید ما را نسبت به جهانی که در آن زندگی می کنیم توسعه بخشد:
اگر از زاویه شادی به زندگی فقرا نگاه کنیم، دنیای فقرا، اگر نگوییم از دنیای اغنیا بزرگتر است، کوچکتر هم نیست. من دنیا را تنها به عرصه تعاملات انسانی محدود میکنم. دنیای انسانی، مجموعهای از اشیا، کالاها، یا حتی جهان کائنات نیست. دنیا برای انسان، چیزی جز همان مبادلات عاطفی، اخلاقی، رفتاری و دیدارها و گفتگوهای میان ما آدمها نیست و نمیتواند باشد. از این دیدگاه اگر دنیا را معنا کنیم، فقرا دنیای کوچکی ندارند. همان طور که گفتم فقرا ناگزیرند در کنار هم باشند، به یکدیگر تکیه کنند و به داد هم برسند. فقرا را اساسا ثروتمندان به نوعی به گوشهای میرانند. آنها در هرجایی اجازه اقامت ندارند. اغنیا آنها را محکوم به نوعی زیست متراکم و انباشته کردهاند. محلههای فقیرنشین معمولا محلههای پرجمعیتی است. آنها را به محلههای دیگر راه نمیدهند. علاوه براین فقرا برای رفتن به جاهای دور، پول و ابزار لازم را ندارند. در نتیجه فقرا محکوم به با هم بودناند. در محلههای فقیرنشین، کیفیت ویژه ای از زندگی وجود دارد. برای من اینجا دشواراست این کیفیت ویژه را با همه ابعادش توضیح دهم. در محلههای فقیر نشین، رفت و امد زیاد است، مردم در کوچهها، میدانها و خیابانها پرسه میزنند. همه یکدیگر را می شناسند و با یکدیگر خویشاوند یا دوست هستند. در این نوع محلهها مردم ناگزیرند بیشینه استفاده را از فضای عمومی ببرند و تنها جایی که ارزان یا رایگان در اختیار آنهاست، کوچه ها، پارکها، خیابانها و میدانهاست. از این رو وقتی وارد میدانها و خیابانهای محلات فقیرنشین میشویم، نوعی سرزندگی و نشاط از حضور گرم آدم ها احساس می شود. در این نوع محلات، کوچه یا خیابان در اشغال دستفروشها، دوره گردها و عرضه کننده خدمات گوناگون مانند میوه فروشان، اغذیه فروشان و امثال اینهاست. گاری هایی که بر روی آنها سیب زمینی و تخم مرغ داغ عرضه می کنند یا کسانی که سماور و قوری را در کنار خیابان گذاشته و چای می فروشند، دستفروشانی که لباس میفروشند و مجموعه مبادلاتی که در کوچه و محله و میدانهای فقیرنشین انجام میشود، نوعی گرمی و حال و هوای انسانی به این محلات میدهد. شاید تصور کنید که میخواهم یک صحنه رمانتیک یا عاطفی از یک محله پر رنج را برای شما ارائه کنم ، اما واقعیت این نیست. چیزی که زندگی را برای فقرا تحملپذیر میسازد همین حال و هوای پر رفت و آمد، شلوغ و استفاده گسترده مردم از فضاهای عمومی شهر و محله است. علاوه بر این، در محلات فقیرنشین آیینهای جمعی نیز رونق و حال و هوای دیگری دارند. آنجا نذری بیشتر است، سفره ها بیشتر پهن می شود، دیگهای بیشتری به بار گذاشته میشود. در این نوع محلات مردم ناگزیرند به کمک آیینها و در چارچوب یک زندگی جمعی نشاندهند که یکدیگر را دوستدارند. فقرا اگر چه ثروت مادی کمتری برای خود تصاحب میکنند، اما باورهای جمعی مشترک، اعتقادات، رسوم و ایینهای کهن، سرمایههای مشترک جمعی آنهاست. فقرا ناگزیرند نه به کمک اتومبیل های گران قیمت یا لباس های اشرافی، بلکه به کمک آیین و رسوم اجدادی، قومی و محلیشان برای خودشان هویتی دست و پا کنند. نباید فراموش کنیم که فقر، نوعی بودن نیست، بلکه تنها شیوه ای از زیستن است. فقرا ناگزیرند برای خود بودنی را بیافرینند. از این رو آنها نسبت به ایل و تبار و دین و ایین خود و آداب و رسوم محلیشان و بسیاری چیزهای دیگر از این نوع تعصب دارند. شاید کسانی که از دور به این فقرا نگاه می کنند، آنها را مردمی خرافی و اعتقاداتشان را از روی جهل میپندارند، اما واقعیت این نیست، این باورها و آیینها و رسوم، بودن فقراست. چنین بودنی برای فقرا مزیتهایی دارد که زندگی فقیرانه را تحملپذیر میکند.
یکی دیگر از دانشجویان محترم برای طی کردن دوره کارآموزی در کارخانه پلاستیک سازی مادپلاست تهران معرفی شد. بعد از اتمام دوره کارآموزی از وی خواستم مواردی را که احساس می کند ممکن است بی عدالتی در سازمان باشد بنگارد. این مواردی است که ایشان برشمرده است. هدف از این کار، کمک به رفع بی عدالتی های اجتماعی و نقد شرکت مورد نظر برای اصلاح اشکالات احتمالی است. اگر موردی به اشتباه بیان شده است، تقاضا داریم یاداوری کنند تا حذف یا توضیح داده شود. البته باید یادآور شویم که شرکت های کوچک بخش خصوصی در کشور ما با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند. برخی مواردی که در شرکت عادلانه به نظر نمی رسد عبارتند از:
1) ساعت کار طولانی: طبق گفته مدیر شرکت چون دستگاه های پلاستیک سازی باید بی وقفه یا با وقفه کم کار کند (به دلیل بالا رفتن دمای دستگاه ها) کارگران این شرکت مجبورند بیشتر روزها بیش از 12 ساعت مشغول به کار باشند و از آنجا که بیشتر کارگران ایرانی طبق قانون 37 قانون کار حاضر به کار کردن بیش از 8 ساعت در یک شیفت نیستند و شرکت مورد بحث نیز شرکتی تازه تأسیس می باشد، شرکت قادر به استخدام 2 شیفت کارگر نمی باشد(به دلیل هزینه زیاد)، از این رو بیشتر از کارگران پاکستانی نیروی کار شرکت خود را تأمین کرده است و این کارگران برای تأمین معاش خانواده خود حاضرند حتی بیش از 12 ساعت در روز نیز کار کنند. که این موضوع با کرامت انسانی نیروی کار تناسب ندارد.
2) حق اعتراض: چون اغلب کارگران این شرکت پاکستانی می باشند و تعهدی برای ماندن آنها در شرکت نیست، کارگران شرکت حتی با وجود احساس ناراحتی، و داشتن نقد به عملکرد شرکت به دلیل ترس از دست دادن شغل خود از حق اعتراض به مدیر شرکت صرف نظر می نمایند.
3) بیمه نبودن و عدم رعایت شرایط ایمنی در شرکت: در این شرکت اگر حادثه ای برای کارگر پیش آید هیچ کس مسئول پاسخ دادن به این کارگران نیست چون کارگران این شرکت بیمه نیستند. البته ملاحظه شده است که خود کارگران شرکت نیز ایمنی را رعایت نمی کنند با این که مدیر شرکت دستکش و ماسک تأمین کرده است! چون در شرکت پلاستیک سازی، پلاستیک ها ذوب هم می شود، اما سیستم تهویه شرکت اصلاً مناسب نیست و ممکن است سلامت کارگران به خطر بیفتد.
مواردی که با عدالت در این شرکت تطابق دارد عبارتند از:
1) وجود سیستم مناسب پرداخت مبتنی بر عملکرد: طبق مشاهده، متناسب با میزان ساعت کاری وحجم کاری، دستمزدهای عادلانه به کارگران پرداخت می شود. و دستمزد اضافه کاری نیز به کارگران پرداخت می شود. که این خود نوعی عدالت در توزیع عواملی است.
2) افزایش انگیزه: از آنجا که کارگران این شرکت غیر ایرانی هستند و از خانواده های خود دور هستند، مدیر این شرکت برای افزایش انگیزه و روحیه کارگران هر چند روز که مرخصی بخواهند به آنها می دهد( البته از حقوقشان کم می شود). جالب این که مدیریت شرکت، کارگران را آخر هر هفته به تفریح می برد، که در تقویت نیروی کار موثر است.
امید است که کاستی های و بی عدالتی ها به تدریج جای خود را به عدالت محوری بدهد و روحیه نشاط و کاری در این شرکت و سایر سازمان های کشور افزایش یابد.
الهه ایمانی، محمدرضا آرمان مهر
در هر سازمانی عدالت و بی عدالتی هایی خواسته یا ناخواسته رخ می دهد. یکی از دانشجویان گرامی برای طی کردن دوره کارآموزی در کارخانه سیم و کابل مغان معرفی شد. بعد از اتمام دوره کارآموزی از وی خواستم مواردی را که احساس می کند ممکن است بی عدالتی در سازمان باشد بنگارد تا منتشر شود. این مواردی است که ایشان برشمرده است. یادآوری می شود که هدف از این کار، کمک به رفع بی عدالتی های اجتماعی و نقد سازمان مورد نظر برای اصلاح اشکالات احتمالی به صورت مصداقی است. اگر موردی به اشتباه بیان شده است یا واحد مربوطه توضیحی دارد، تقاضا داریم یاداوری کنند تا حذف یا توضیح داده شود. برخی از بی عدالتی ها در این کارخانه عبارتند از:
1) مزایایی برای طبقه بندی شغلی در نظر نگرفته شده است. در کارخانه هایی که زیر350 نفر کارگر دارند طبق قانون کار، کارفرما الزامی ندارد که طرح طبقه بندی حقوقی کارکنان را اجرا نماید. از این رو به اجرای سیاست حداقل دستمزد مبادرت می نمایند. و مدرک تحصیلی، تخصص، پست سازمانی و شرایط سختی کار در نظر گرفته نمی شود.
2) ارتقای عملی وجود ندارد. یعنی در صورت ارتقای یک سرپرست به مدیریت یا یک کارگر به سرپرستی، مزایای اضافی به او تعلق نمی گیرد. این عوامل بی عدالتی انگیزه اصلی پرسنل را برای کارکرد مطلوب از بین می برد.
در کنار این موارد، عواملی نیز هستند که موجب عدم ترک خدمت از جانب پرسنل و دلگرمی آنها می شود:
1) اکثر کارکنان از کارفرمای خود و رفتار دوستانه ایشان راضی هستند.
2) خدمات رفاهی اعم از وسایل گرمایشی و سرمایشی، وسایل مربوط به ایمنی پرسنل، سرویس رفت و آمد کارگران، خانه بهداشت مستقر در کارخانه، محیط کاری مناسب در اختیار پرسنل قرار گرفته است.
3) دستگاه ها به وسایل ایمنی مکانیکی و برقی مجهز هستند. وسایل باربری سنگین مانند لیفتراک برای ایمنی از خطوط مشخص در کارخانه عبور می کنند.
4) تدابیر بهداشتی دیگری نیز انجام گرفته است، مثلا در کارخانه از مس و مواد شیمیایی و خطرناک برای ساخت روکش سیم و کابل استفاده می شود. همچنین حین کار با این مواد روزانه شیر یا خوراکی های سم زدای دیگر به کارگران داده می شود.
این عوامل سبب ارتقای جایگاه کارگران به عنوان عامل اصلی تولید است و امید است که کاستی های موجود نیز با عنایت مدیریت کارگاه برطرف شود تا روحیه عدالت ورزی به روحیه کاری بیشتر منجر گردد.
نورا امیری، محمدرضا آرمان مهر
بخش سوم نگرش دکتر نعمت الله فاضلی درباره زندگی فقرا در این یادداشت با ویرایش و تلخیص اندک ارائه می گردد، به این امید که دید ما را نسبت به جهانی که در آن زندگی می کنیم توسعه دهد:
دکتر نعمت الله فاضلی، محمدرضا آرمان مهر
این یادداشت به بخش دوم نگرش دکتر نعمت الله فاضلی درباره زندگی فقرا اختصاص دارد که با ویرایش و تلخیص اندک ارائه می گردد، به این امید که دید ما را نسبت به جهانی که در آن زندگی می کنیم توسعه دهد:
هنگامی که در زمینه فقر و شادی بحث میکنیم، گویی که از رابطه دو ضد سخن می گوییم. فقر به نوعی به معنای فقدان شادی است و شادی به معنای غنا، برخورداری و نبود فقر است. این تصور عمومی از مفهوم شادی و فقر در ذهن همگان است. اما اگر بتوانیم انواع فقر و شادی را از یکدیگر جدا کنیم، در آن صورت ممکن است به نوعی از شادیهای فقیرانه و فقر شادمانه برسیم.
شادی دارای سه وجه مختلف است: وجه شناختی، وجه عاطفی و وجه رفتاری؛ می توان گفت وجه شناختی شادی عبارتاست از ارزیابی افراد از زندگی. در صورتی که افراد ارزیابی شان از زندگی مثبت باشد و در مجموع به این نتیجه برسند که زندگی خوب، موفق و قالب قبولی دارند، میتوان گفت از نظر شناختی، از نوعی شادی برخوردارند. وجه دوم شادی عبارت است از وجه عاطفی و هیجانی و احساسی آن. احساس شادی در اینجا به معنای نوعی ادراک حسی از زندگی است. ادراکی که لزوما بر پایه نوعی ارزیابی دقیق، عمیق و روشن از فعالیتها، جریان زندگی، دستاوردها، پیروزیها و برخورداریها نیست، بلکه حاصل نوعی تجربه زیستی، درک شهودی و هیجان یا احساس درونی ما از جامعه، جهان و خودمان است. وجه هیجانی و عاطفی شادی را می توان به نوعی با واژه خوشی نیز توضیح داد. احساس خوش داشتن، خوشی های کوچک یا بزرگی که ما در زندگی روزمره خود تجربه می کنیم. لذات نیز به نوعی احساس شادی را به ما می دهند . لذت ناشی از خوردن، نوشیدن یا ارضای میل جنسی. وجه عاطفی و احساسی شادی و خوشی گاهی به طور گذرا و موقّت و گاهی برای مدت طولانی تری در ما شکل می گیرد. گاه وقتی صبح ها از خانه برای رفتن به کار بیرون می آییم، تماشای گلها، نسیم بهاری، جنب و جوش مردم و زیبایی صبح نوعی احساس خوب یا حس خوش را در ما تولید می کند. این خوشی، لذت و هیجان را می توان بعد عاطفی یا احساسی شادی نامید. اما بعد رفتاری شادی عبارتست از مجموعه فعالیتها، اعمال و رفتار و کوششهایی که ما برای شاد زیستن، تولید شادی و کسب تجربه شادی و خوشی انجام میدهیم. رقصیدن رفتاری شادمانه است. گفتگوهای دوستانه یا گپ زدنهای ما، سفرکردن، دید و بازدید دوستان رفتن، پرهیز از تنش، میل به دوستی، گذشتکردن و امثال اینها مجموعهای از رفتارهای شادمانهاند. ما معمولا شادی را با لبخند می شناسیم. چهرههای خندان نماد بارز انسانهای شادند. لبخند، رفتاری انسانی است. گوسفندان نمیخندند، گلها و گیاهان نیز از نعمت لبخند محرومند. انسان حیوانیاست که لبخند میزند. از این رو باید گفت شادی در رفتارهای ما و در کارهایی که انجام میدهیم تولّد پیدا میکند.
اکنون میخواهم از این زاویه به موضوع فقر و مناسبات آن با شادی بپردازم. آیا فقرا خوشی را تجربه میکنند؟ اگر تجربه شادی و خوشی در بین فقرا باشد، کدام وجه از شادی در بین آنها بیشتر است؟ ابتدا بگذارید این واقعیت را نیز توضیح دهیم که فقر برچسب خشونت باری است که ما به جمعیتی زیادی از انسان ها منصوب میکنیم. انسانها ویژگیهای اجتماعی، فرهنگی و شخصیتی گوناگونی دارند، هیچگاه نمی توان میلیونها نفر را به دلیل داشتن یک ویژگی مشترک، مثلا درآمد کم، در یک مقوله گنجاند و گفت همه کسانی که درآمدشان از یک مقدار خاص پایینتر است فقیرند، و بعد مجموعه وسیعی از ویژگیها را برای فقرا نام برد و گفت همه کسانی که فقیرند این ویژگیها را دارند. از آنجایی که فقر نوعی برچسب منفی است، بنابراین وقتی برای میلیون ها نفر به شیوه منفی نامگذاری میکنیم، طبیعتا مجموعهای از صفات منفی را نیز برای آنها در نظر میگیریم. فقر چیزی شبیه سرطان، جذام یا ایدز نیست که همه دارندگان آن به یک درد مبتلا شده باشند. اگر چه همه کسانی که سرطان دارند نیز همگن و مشابه هم نیستند. بیماران سرطانی نیز به گروههای عمومی، جنسیتی، دینی، زبانی ، نژادی و گروههای اجتماعی مختلف تقسیم میشود. کسانی که درآمد کمتری دارند، قطعا از این جهت که درآمد آنها پایین است مشترکند، اما زندگی، مجموعهای از مولفههای گوناگونی است که درآمد تنها یکی از آنهاست. اقتصاددان بزرگ پرویی، فرناندو دسوتو(1941) در کتاب بزرگ و کلاسیکش به عنوان «راز سرمایه» و همچنین کتاب دیگرش، «راه دیگر» که هر دو به فارسی نیز ترجمه شده اند، به ما نشان داد که فقرا نیز سرمایههای زیادی دارند. ما باید تعریفمان از سرمایه را اصلاح کنیم. به اعتقاد دسوتو اگر ما اشکال گوناگون سرمایههایی که فقرا دارند به رسمیت بشناسیم و زمینه سرمایهگذاری و بهرهبرداری از اشکال گوناگون سرمایهها برای فقرا فراهم شود، آنها نیازی به کمکهای مالی ما ندارند. فقرا از سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی، سرمایه عاطفی، سرمایه انسانی، سرمایه طبیعی و اشکال دیگر سرمایه های خاص خودشان برخوردارند. حتی به اعتقاد دسوتو فقرا سرمایه اقتصادی نیز دارند اما راههای توسعه و بهره برداری از این سرمایه اقتصادی را خوب نمیدانند.
اکنون اجازه دهید به پرسش اصلیمان بازگردیم. اینکه آیا فقرا شادی را تجربه میکنند یا خیر. ما هنگام بحث در زمینه شادی این را میپذیریم که دست یافتن به یک تجربه شادی پایدار و حس خوب زندگی، با رفاه و خدمات گوناگون مانند خدمات بهداشتی و درمانی، آموزش، تحصیلات دانشگاهی، مسکن مناسب، برخورداری از اشکال گوناگون بیمهها و دیگر امکانات زندگی رابطه و همبستگی مستقیم دارد. امری کاملا بدیهی و مسلم است که رنج و درد به حس شادی و خوشیهای ما لطمه میزند. تردیدی نیست که شکمهای گرسنه، نمیتوانند شاد باشند. همان طور که بدنهای مجروح و بیمار از شادیهای زندگی محرومند. اما آیا فقرا با وجود محرومیتهای گوناگونی که دارند، شادی را تجربه نمیکنند؟(ادامه دارد)
دکتر نعمت الله فاضلی، محمدرضا آرمان مهر
در این یادداشت بخش اول نگرش دکتر نعمت الله فاضلی درباره زندگی فقرا با ویرایش و تلخیص اندک ارائه می گردد، به امید این که آشنایی بیشتری با موضوعات عدالت و فقر از بعدی دیگر حاصل شود.
فقر و شادی: یک روز یک خاخام در خیابانی راه میرفت، صدای الیاس پیغمبر را شنید که میگفت: گرچه تو روزه میگیری و عبادت میخوانی، هرگز لیاقتت برای اخذ جای بهتر در بهشت بیشتر از آن دو نفری که در آن طرف خیابان ایستادهاند نیست. خاخام به طرف آن دو نفری که در آن طرف خیابان ایستاده بودند دوید و گفت آیا شما به فقرا خیلی کمک میکنید؟ آن دو خندیدند و جواب دادند: خیر، ما خودمان فقیر هستیم. خاخام پرسید پس حتماً همیشه نماز میخوانید و خدا را نیایش میکنید؟ جواب دادند: خیر، ما انسانهای غافلی هستیم. حتی نمیدانیم که چگونه باید نماز خواند. خاخام گفت: پس به ما بگوئید که چه میکنید؟ جواب دادند: ما لطیفه و حرفهای خندهآور میسازیم، ما کسانی را که غمگین هستند، شاد میکنیم (وورمبراند، 1360). بحث درباره فقر و شادی، دشوار است زیرا نه تنها فقرا، با رنجها و دشواریهای زیادی در زندگی خود درگیرند، بلکه همه آنها که به مطالعه فقر پرداختهاند یا همه کسانی که برای تولید بازنمایی از زندگی فقرا در غالب فیلم، رمان، داستان یاگزارش تلاش کردهاند، تصویر زندگی فقیرانه را معمولا تصویری تراژیک، انباشته از مصیبت ها و فجایع ترسیمکردهاند. در ادبیات فارسی، به ویژه ادبیات معاصر ما، فقر و زندگی فقیرانه، معنایی جز بدبختی، رنج، عذاب و ناخوشی و ناشادی ندارد.
در محیط روستایی محرومیت از کالاها و امکانات حداقل در نیمقرن گذشته که من به دنیا آمدم، امری عمومی و معمول بود. بسیاری از امکانات فنّاورانه، ثروتها و خدمات عمومی امروزی در گذشته در روستاها وجود نداشت. ما در روستایمان، آب بهداشتی، برق، جاده آسفالته، اتومبیل، تلویزیون و آشپزخانه مدرن و بسیاری از کالاها که امروزه سوپر مارکتها و فروشگاههای زنجیرهای عرضه میکنند در اختیار نداشتیم. روستای 50 سال پیش ایران، جامعهای بود که در دوره کمیابی قرارداشت. ما هنوز در آن زمان از وفور و فراوانی امروز آگاهی نداشتیم. بسیاری از کالاها، خدمات و امکاناتی که امروز هر شهروندی اعم از شهری و روستایی از آن برخوردار است، در نیم قرن پیش وجود نداشت. از اینرو اگر از چشمانداز امروزی به جامعه روستایی 50 سال پیش نگاه کنیم، همه مردم روستای من زندگی فقیرانهای داشتند. فقرا، شادی را چگونه تجربه میکنند؟ مطالعه فقر و شادی و بحث درباره آن مهم است. اگر ما تصویری همه جانبه از فقرا و زندگی فقیرانه نداشته باشیم ممکن است در سیاستهایمان برای فقرزدایی یا حتی سیاستهایمان برای سیاست گذاریهای رفاهی، اجتماعی و عمومی، دچار اشتباه شویم. مسئله فهم شادی و فقر، مسئلهای ضروری برای جامعه امروز ایران است، زیرا ما نه تنها در فهم زندگی فقرا بدون درک وجوه شادمانه زندگی انها دچار مشکل شدهایم، بلکه مهمتر از آن در درک مقوله شادی و شادمانی نیز بدون فهم مناسبات بین فقر و شادی دچار اشتباه میشویم.
شادی، استراتژی زیست فقرا: تصور عمومی وجود دارد که شادی و شادمانی مساوی با ثروت، رفاه و برخورداری مادی است. این تصور نادرست از مفهوم شادی و شادمانی موجب می شود که همه کسانی که رویای زندگی شاد دارند، شادی را قربانی انباشت ثروت کنند، چرا که گمان میکنند لازمه شاد زیستن کسب ثروت و انباشت آن است، غافل از این که بعد از سال ها تلاش برای انباشت ثروت ناگهان می یابیم که آن چیزی که برای انباشت این ثروت هزینه کردهایم، شادمانی بودهاست. برای فهم مفهوم شادی و شادمانی یکی از مهمترین مقولاتی که باید به درستی فهم شود، مقوله فقر و مناسباتش با شادی است.
رفاه، بهداشت، درمان وسایر خدمات میتوانند به شادی ما کمک کنند. اما شادی راههای گوناگون و ابعاد پیچیدهای دارد. زندگی شادمانه می تواند به کمک رفاه مناسب به دست آید. ولی راههای رسیدن به شادی و شادمانی لزوما محدود به ثروت نیست. علاوه بر این به کمک فهم مقوله شادی و فقر ما میتوانیم به یک برداشت دقیق تر و بهتر از انسان و قابلیتهای او برسیم. زندگی انسانی، پیچیده و دارای لایه های معنایی گوناگونی است. مطالعه شادی و فقر می تواند قابلیت های حیرتانگیز انسان را برای طراحی استراتژی های پیچیده به منظور تطبیق و تطابق با شرایط گوناگون آشکار سازد. خلاقیت انسانی تنها در حوزه هنرها، ادبیات و علوم، محدود یا آشکار نمیشود. ما انسانها خلاقیت خود را در موقعیتهای عینی، ساده و پیش پا افتاده زندگی روزمره، بیش از حوزه هنرها، علوم و ادبیات به منصه ظهور میرسانیم، اما از آنجا که خلاقیتهای احتماعی که در استراتژیهای زندگی روزمره آشکار میشوند، مانند یک تابلوی نقاشی یا یک اثر هنری و علمی در جایی ثبت و ضبط نمی شود و بر آن نامی نمی گذاریم، اغلب از دیده ها پنهان است. فقرا به کمک خلاقیتهای خود، از شادی به عنوان یک استراتژی برای درمان دردها،تسکین و آرام بخشی خود، کسب لذت و تولید خوشی و به عنوان راهبردی برای شکل دادن به هویت انسانیشان کمک میگیرند.
مطالعه شادی و فقر می تواند یک دستور کار تازه باشد برای همه کسانی که در حوزه برنامهریزی اجتماعی و توسعه کار میکنند. مهمترین هدف برنامهریزیهای توسعه این است که به نیازها، چالشها و مشکلات جامعه انسانی پاسخ دهد. نظریات اقتصاد توسعه همواره بر این تاکید داشته اند که توسعه باید به منظور افزایش رشد اقتصادی، تامین نیازهای مردم و بهبود شاخص های گوناگون اقتصادی و اجتماعی باشد، اما در سالهای اخیر این دیدگاه به وجود امده است که مهمترین شاخص توسعه، شادی یا خوشبختی است. اینکه مردم چه حسی از زندگی دارند. رضایت از زندگی، کیفیت زندگی و عبارتهایی از این نوع، امروزه گفتمان توسعه در جهان را شکل داده است. شادی از مفاهیم کلیدی امروزی گفتمان توسعه یا پیشرفت است. اگر بخواهیم مانند گذشته همچنان یکی از هدفهای توسعه را بهبود زندگی فقیران بدانیم و از طرف دیگر شادی و خوشبختی را مفهوم کلیدی توسعه در نظر بگیریم، دراین صورت، فقر و شادی هسته مرکزی گفتمان توسعه را تشکیل خواهد داد. همان طور که ارائه تصویری تراژیک برای فهم زندگی فقیرانه مناسب نیست، داشتن تصویری رمانتیک نیز نمی تواند به فهم زندگی فقیرانه کمک کند.(ادامه دارد)
دکتر نعمت الله فاضلی، محمدرضا آرمان مهر
در این یادداشت مقاله زیبایی از خانم سوسن شریعتی با اندکی ویرایش و تلخیص ارائه می شود:
راست میگوید دکتر موسی غنینژاد. همۀ ماهایی که به نوعی متعلق به سنّت شریعتی بودهایم و زیر آن چتر جوانی گذراندیم، رابطهای مغشوش داشتهایم با پول. با پول یا با پولدار؟ خُب با هر دو. «زهد انقلابی ضدبورژوایی» ما را «اعراضی» کرده است: اعراض از دنیا و ما فیها. اعراض از مصرف، از لوکس، مالکیت و... همۀ چیزهایی که داشتنش مشروط به درآوردن پول در نظامی نابرابر بوده و درنتیجه اعراض از همۀ آنهایی که موجودیتشان در گرو موجودیشان بوده است. از همین رو پیر شدهایم و ماندهایم بیپول. هشتمان گرو نهمان. همچنان مفتخر اما دست از دنیا کوتاه. دستدرازی به دنیا در گرو پاسخ به دو سؤال بوده است: الف) از کجا درآوردهای؟ ب) چگونه خرجش میکنی؟ اینکه از کجا درآوردهای و از چه راههایی و در چه سیستمی و مبتنی بر چه تعریفی از کار، دلیل اصلی بسته شدن دستوپا بوده است. و دغدغۀ دوم اینکه این پول چه روانشناسیای را موجب میشود و چه آدمی بر جا میگذارد. اولی پرسش از سیستم بود و دومی پرسش از انسان. اولی قصدش درافتادن با نظام اقتصادی حاکم بود و دومی آرزویش شکل دادن به انسانی آزاد. پاک ماندن بهرغم نظام اقتصادی فاسد معنایش این بود که از پول و کسب آن حذر کنی. مگر به اندازۀ نیازت و همتراز با کارت. نامش بود مبارزه با کنز، مبارزه با سرمایهداری و نیز تحقیر میانمایگی زیست بورژوایی که نه بیاعتنایی فردی به پول اشرافیت را داشت و نه پاکباختگی رعیت را. احتکار میکرد و همواره دست و دلی که میلرزید برای از دست دادنش. گمانمان این بود که پول آدم را دوپولی و پولکی میکند، خریدنی و فروختنی میکند، زندگی را بازار میبیند و زندهها را کالا. جانش را میدهد و پولش را نه و... از کجا آوردهای البته پرسش اصلی بود: دلالی؟ کمپرادوری؟ رانتخواری؟ ارزش اضافی پولهای به ارث رسیده؟ کار؟ چه نوع کاری؟ حتی اگر تکلیف منشأ پول و مشروعیتش هم روشن میشد سراغ نحوۀ خرجکردنش میرفتیم تا بتوانیم متهمش کنیم. اگر پول داشت و خرج نمیکرد ــ از جمله برای خودش ــ میگفتیم خسیس یا مثلاً ابوذری نمودن و عبدالرحمانی بودن؛ اگر پول داشت و خرج خودش میکرد میگفتیم مصرفگرا و مادی؛ اگر پول داشت و خمس و زکاتش را میداد میگفتیم برای تطهیر پولش است؛ اگر پول داشت و انفاق نمیکرد میگفتیم محتکر و... قس علیهذا. به هیچ صراطی نمیشد مستقیم کرد پول را و صاحبش را. در مجموع، بعضیها را برای اینکه پول مشکوک درآوردهاند تقبیح میکردیم و برخی را برای اینکه پول مشروع را خرج خودشان میکردند. بیپولی برای برخیمان افتخار بود، برای برخی لوکس، برای عدهای اگزوتیک و همهمان را انداخته بود به رودربایستی با موجودی به نام پول. در تحقیرش اقتدار میدیدیم و طبع بلند و روح سرکش و مهمتر از همه پاکدامنی. این پاکدامنی و دستان ناآلوده ما را در برابر واقعیت جامعه و نیز مقابل زمان قرار میداد، و با پا به سن گذاشتن، همان زمان و جامعه ما را آرامآرام از صحنه میراند. درافتادن با سیستم را بایکوتش فهمیدیم و نه به استخدام درآوردن واقعیتش. آرزوی ما تغییر نظام نابرابر اقتصادی بود و این آرزویی بود پرخرج و تحققش پول لازم داشت و ما نداشتیم و در نتیجه رانده میشدیم از صحنه و میشدیم اقلیتی مرتاض. راست میگفت شریعتی: «اگر در صحنه نباشیم بهصورت گروهها و اقلیت مرتاضی درمیآییم که اصولاً در زندگی نقشی ندارند و هرکس در زندگی نقش نداشته باشد زندگی در او نقش خواهد داشت... فقط به درد آخرت میخورد یعنی فوایدش را از شب اول قبر به بعد خواهیم دید که چیست.» امروز هم همان دو پرسش سدّ راه پولدار شدنمان است. شاید با یک تفاوت و آن اینکه فهمیدهایم بیپولی هم به همان اندازۀ پولداری انحطاط آور و فسادپذیر است و تهدیدی برای آزادی انسان. بیپولی به همان اندازۀ پولداری میتواند ما را نوکر خود کند، استقلال ما را بگیرد، دستبهدهان سازد و چرتکهانداز. از سر بیپولی، دین و ایمان هم فروختهاند. از سر معاش معاد را هم شده است که بر باد داده باشند. بیپولی مضطرب و دلواپسشان بار آورده، زرنگ و هفتخط یا حقیر و ذلیل. اینجایش را در جوانی نخوانده بودیم. بیپولی، بهحاشیهراندگی به بار میآورد، از زمان و جامعه عقب ماندن به نیت پاک ماندن، اما انحطاط نیز میآورد و مگرنه اینکه «انحطاط خود یک نوع فساد است؟» (شریعتی) البته امروز فهمیدهایم این نسبت ما با پول است که نسبت «دست و دل» را باز میکند و نه پول. چنین پیداست که «دست و دل بسته» دیگر ربطی به داشتن پول ندارد. چنانچه دست و دل باز نیز همینطور. بستگی به آدمش دارد. اصلاً فهمیدهایم که داشتن پول برای رو کردن دست آدم، فضایل و رذایلش، ضروری است. باید داشته باشی تا معلوم شود تا کجا فسادناپذیری، بیاعتنایی به اخلاق بورژوایی، با میانمایگی میانهای نداری، بخشندهای و بزرگوار و قادر به تقسیم. نتیجهای که زمان و زمانه بر ما تحمیل کرد برای تجدیدنظر دربارۀ موجودی به نام پول از این قرار است:ــ داشتن پول خوب است تا بفهمی به آن احتیاجی نداری (به قول کمدین فرانسوی: اسمائین)؛ ــ داشتن پول خوب است به شرطی که استعداد به آتش کشیدنش را داشته باشی؛ــ داشتن پول خوب است به شرطی که بدانی اگر غیراخلاقی به دست آید، دیر یا زود انتقامش را خواهد گرفت (نقلقول)؛ــ داشتن پول خوب است به شرط اینکه دیگران را در سودش سهیم کنی؛ــ داشتن پول خوب است به شرط آنکه محصول کار باشد؛ــ داشتن پول خوب است چرا که فضایل و رذایل ما را به نمایش میگذارد. به همۀ این دلایل دیگر وقتش شده پولدار شویم. اما از کجا؟ چگونه؟ به چه قیمتی؟ دیگر دیر شده است: خرج کردنش را هم نیاموختهایم چه رسد به دخلش. ما آدمهای آزاده، بورژوا بشو نیستیم!
سوسن شریعتی
اصلاح اجتماعی (شکست نظام طبقاتی)
رسول گرامی اسلام (ص) با همه به صورت مساوی برخورد میکرد. اما بعد از رسول خدا _صلیالله علیه و آله ـ انواع تبعیضات در تقسیم مدیریّتها، و توزیع بیتالمال صورت گرفت که قابل چشمپوشی نبود. خلیفه اول بزرگان انصار را در لشکرهای خود فرماندهی نمیداد و تنها ثابت بن قیس را با اصرار و اجبار به کار گماشت که انصار اعتراض کردند(تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۹/ الغارات، ثقفی، ص ۳۲). خلیفه دوم و سوم آنقدر در زنده شدن روح نژادپرستی افراط کردند که همه زبان به اعتراض گشودند(عرب به طور افراطی خود را بر غیر عرب برتری میداد). بنیامیّه همه مراکز کلیدی کشور را در زمان خلیفه دوم و به خصوص در زمان خلیفه سوم در دست گرفتند و یک نظام طبقاتی جاهلی به وجود آوردند، که شباهتی با جامعه رسول خدا ـ صلیالله علیه و آله ـ نداشت.
حضرت علی ـ علیهالسلام ـ یکی از اهدافش، شکستن بافت طبقاتی ظالمانه موجود جامعه بود. موجودی بیتالمال را مساوی تقسیم کرد، که اعتراض امتیازخواهان بلند شد. به همه سه درهم داد و برای خودش هم سه درهم برداشت و به آزاد کرده خودش قنبر هم سه درهم داد. امام علی (ع) بر خلاف شیوههای سه خلیفه قبلی، بزرگان انصار را ولایت داد، از قریش و بنیهاشم هم استفاده کرد، و حتّی در نشستن و برخاستن نیز چونان رسول خدا ـ صلیالله علیه و آله ـ عدالت رفتاری را رعایت کرد. روزی اشعث بن قیس بر امام علی ـ علیهالسلام ـ وارد شد، دید که حضرت امیرالمومنین علی ـ علیهالسلام ـ در میان عرب و غیر عرب از نژادهای گوناگون نشسته است و جای خالی برای او نیست، با ناراحتی به امام علی _ علیهالسلام ـ اعتراض کرد که: ای امیرمومنان، سرخپوستها بین ما و تو فاصله انداختند (به اعراب بادیهنشین که در آفتاب چهرهشان سرخ میشد و ایرانیان که رنگشان سرخ و سفید بود، سرخ پوست میگفتند).حضرت امیرالمومنین علی ـ علیهالسلام ـ خشمناک شده، به او فرمود: چه کسی مرا بر این آدمهای چاق و فربه یاری میدهد؟ و نپذیرفت که ایرانیان و غیر عرب پراکنده شوند، تا اشعث و دیگر بزرگان عرب در کنار امام علی ـ علیهالسلام ـ بنشینند (کتاب الغارات، ثقفی، ص ۳۴۱/ نقش ائمّه در احیاء دین، ج ۱۴، علامه عسگری) . و در تقسیم مساوی بیتالمال به حضرت علی ـ علیهالسلام ـ اعتراض کردند و گفتند: آیا این عدالت است که بین ما و آنان که با شمشیر ما مسلمان شدند یا بنده آزاد شده ما هستند، یکسان عمل کنید و به همه سه درهم بدهید؟. حضرت حتی نسبت به کودک سقط شده دشمن نیز عدالت ورزید: چون لشکر بصره پس از شکست در جنگ جمل فرار کردند و به شهر هجوم میبردند، زنی حامله از فریادها و هیاهوی فراریان، به شدت ترسید و بچه او سقط شد. پس از مدتی کوتاه آن زن نیز فوت کرد. وقتی خبر به امام علی ـ علیهالسلام ـ رسید، ناراحت شده، چنین قضاوت کرد: «دیه آن کودک و دیه آن مادر را از بیتالمال به خانوادهاش بپردازید». (خبر یاد شده در کتاب کافی و وافی و تهذیب و من لا یحضرء الفقیه آمده است) با اینکه مردم بصره از شورشگرانی بودند که با امام علی ـ علیهالسلام ـ جنگیدند، چنین قضاوت عادلانهای عقلها را به شگفتی وامیدارد.
محمدرضا آرمان مهر و www.tabnak.ir
یکی از موضوعات چالشی این روزها افزایش بیش از 40 درصدی قیمت بنزین است. دولت تدبیر و امید در اقدامی ابتکاری، بدون اعلام قبلی سهمیه بنزین خودروها را حذف کرد. در همین زمینه مدیرعامل شرکت پالایش و پخش فرآوردهای نفتی با اشاره به جلسه برگزار شده در زمینه تعیین قیمت بنزین، گفت: در جلسه یاد شده تصمیم بر این شد که قیمت بنزین با نرخ هزار تومان تک نرخی شود. در این باره دکتر مهدی تقوی استاد دانشگاه و کارشناس مسائل اقتصادی در گفت و گو با تابناک به بررسی اهداف دولت و همچنین تاثیرات این اقدام پرداخته است که با خلاصه و ویرایش اندک در این یادداشت ارائه می شود:
من از ابتدای اجرایی شدن فاز اول یارانه ها در زمان آقای احمدی نژاد با این طرح کاملا مخالف بودم، زیرا از دید من این طرح مردم را فقیر و فقیرتر میکند. زمانی که آمارهای اجتماعی را می بینیم مشاهده می کنیم که آسیب های اجتماعی بعد از اجرای هدفمندی یارانه ها چقدر رشد داشته و توزیع در آمدها هم غیر عادلانه تر شده است. دولت ما هیچ وقت از تجربه های گذشته درس نگرفت این طرح را یک بار اقای رفسنجانی، یک بار اقای احمدی نژاد اجرایی کردند که در ذهن مردم بسیار منفور شدند و در حال حاضر هم دولت آقای روحانی مشغول اجرایی کردن این طرح هستند. تعدادی از افراد در جامعه که سالم زندگی می کنند و درآمدهای سالم هم دارند و طبق این در آمد هم زندگی می کنند، با اجرایی شدن این طرح روز به روز فقیر تر می شوند. در واقع هنر دولت این است که رفاه اقتصادی و اجتماعی مردم را روز به روز افزایش دهد و این تعریف یک دولت واقعی است. از دید من وظیفه دولت افزایش رفاه اقتصادی- اجتماعی مردم است. بهداشت مجانی، مدارس مجانی، کمک به کسانی که درآمد بسیار پایینی دارند. اینها جز مواردی است که وظیفه دولت به شمار می آید و ما نظاره گر این هستیم که در حال حاضر دولت هیچ کدام از این وظایفش را انجام نمی دهد.
الان دولت با مشکلات مالی و کسر بودجه مواجه شده است. تاثیرات حذف بنزین یارانه ای و تک نرخی کردن آن و افزایش سیصد تومانی آنچنان زیاد نیست و نمی تواند درآمد دولت را بالا ببرد و جبران مشکلات مالی دولت را بکند. البته شاید دولت برای کاهش مصرف سوخت این کار را انجام داده است که من فکر نمی کنم این اقدام دولت باعث کاهش مصرف بنزین حتی در کوتاه مدت شود. اگر دولت می خواهد با افزایش قیمت بنزین مانع از قاچاق بنزین شود راه اشتباهی در پیش گرفته است. دولت به این جهت به دنبال افزایش قیمت بنزین است که بتواند از این ناحیه درآمد کسب کند. در عین حال کارشناسان اقتصادی که به دولت مشورت می دهند، صرفه جویی در مصرف را یکی دیگر از دلایل افزایش قیمت بنزین می دانند ، حال آنکه تجربه هدفمندی یارانه ها نشان داده است که در مصرف بنزین صرفه جویی نشده است آن هم به این دلیل که تا پیش از این مردم به اندازه نیاز، بنزین استفاده می کردند و الان هم به اندازه نیاز بنزین به باک می زنند. در عین حال افراد کم درآمد یا ماشین ندارند و یا اگر داشته باشند به دلیل افزایش قیمت سوخت در مصرف آن زیاده روی نمی کنند. بنابراین می توان به این نتیجه رسید که کسانی که از این بنزین استفاده می کنند افراد ثروتمند و پردرآمد جامعه هستند که در هر حالتی از خودرو استفاده می کنند.
بهتر است دولت مانند کشور انگلیس از ثروتمندان مالیات بگیرد و برای فقرا هزینه کند. درحالی که با اجرای قانون هدفمندی یارانه ها فقرا فقیرتر شده و ثروتمندان ثروتمند تر می شوند. در طرح هدفمندی قرار بود انرژی گران شود که انجام شد و قرار بود مقدار پولی که جمع آوری میشد را هم 20 درصد برای دولت، 30 درصد برای بخش تولید، 50 درصد هم بین مردم مصرف کننده تقسیم کنند. اما آن 30 درصد تولید به کارگاهها تخصیص داده نشد، در نتیجه تعداد بسیار زیادی از واحدهای تولیدی از بین رفتند، چون هزینهها بسیار بالا رفته بود. افزایش قیمت حامل های انرژی اثری جز تورم بالا را در پی نداشت. بنزین در کشور ما یکی از مهمترین کالاهای تورمزاست. به محض اینکه بنزین و دیگر سوختها گران شود، تاثیر مستقیم منفی خود را روی معیشیت و زندگی مردم خصوصا قشر متوسط و ضعیف می گذارد. به محض اینکه بنزین و دیگر سوختها را گران کنید، انگار سر یک زنجیر را به حرکت درآوردید که اثر آن به سرعت و شدت دیگر عرصههای اقتصاد و معیشت مردم را تحت تاثیر قرار میدهد. بعضیها میگویند، سوخت از کشور قاچاق میشود؛ این راهش نیست که هر سال قیمت سوخت را افزایش دهید. اما تورم این اقدام اخیر دولت کم است، زیرا بیشتر روی حمل و نقل تاثیرات تورمی خواهد داشت.
تصمیماتی که دولت می گیرد وقتی عقلایی باشد؛ قابل تحلیل است. اما اینکه دولت صبح از خواب بیدار شود و بگوید بنزین یارانه ای حذف، خیلی قابل تحلیل نیست. در واقع من در این مورد زیاد فکر کردم اما دلیل اصلی این اقدام در این برهه زمانی را هنوز متوجه نشدم. معلوم نیست این سیاست جدید را دولت از کجا آورده است. برنامه ریزی در سطح کشور پایین آمده است. در گذشته همه تصمیمات اقتصادی در سازمان برنامه و بودجه تدوین می شد، اما امروز تصمیمات اقتصادی دولت در دفتر رئیس جمهور گرفته می شود. بنابراین تحلیل گر اقتصادی که تحلیل هزینه و فایده بکند که مثلا سیصد تومان افزایش قیمت بنزین چه فواید و چه نواقصی دارد، وجود ندارد.