آرمان عدالت

علمی- پژوهشی- اجتماعی- خبری

آرمان عدالت

علمی- پژوهشی- اجتماعی- خبری

تصویر عدالت(4): چقدر حرف دارد این تصویر...

تصویر زیر حرف های زیادی برای گفتن دارد. دردهای جامعه ما یکی دو تا نیست. متاسفانه به سادگی می توان میزان پایین سرمایه اجتماعی جامعه ایران را ملاحظه کرد. علت کاهش اصلی سرمایه اجتماعی، سطح پایین عدالت اجتماعی است که نیاز به تحول اساسی دارد. و امید است به سطح مناسبی ارتقا یابد.

فقر چالشی برای دین(1)

 ۹بهمن ۱۳۹۲نشستی به منظور تحلیل و بررسی"منهای فقر” علامه حکیمی توسط جمعیت خیریه الغدیر برگزار گردید. در این مراسم دکتر سارا شریعتی و دکتر راغفر به ایراد سخنرانی پرداختند که سخنرانی دکتر سارا شریعتی با تلخیص و ویرایشی مختصر ارائه می شود:
با سلام و تشکر از این دعوت که فرصتی فراهم اورد تا درباره فقر حرف بزنیم، به آن بیاندیشیم، نسبت به آن واکنش نشان دهیم و حساسیت برانگیزانیم. این دومین باری است که به مناسبت رونمایی از "منهای فقر” علامه حکیمی، "علیه نابرابری” صحبت می کنم. این فرصت را و البته این بحث را مدیون نهیب ایشان هستیم که با انتشار کتابشان، توجه مجدد به پدیده ی فقر و ضرورت مبارزه با آن را به جامعه ی فکری و دینی ما یاداوری کردند. در صحبت قبلی ام به موقعیت فقر به عنوان یک مساله ی اجتماعی اشاره داشتم و این که چطور در دهه های اخیر با ظهور "خود”، ظهور "فرد”، ظهور”من”، "دیگری” رنگ باخت و مبارزه با فقر، به توجه به فقرا تبدیل شد. در اینجا می خواهم اشاره ای داشته باشم به نسبت فقر و دین. و اینکه چرا وجود فقر، امروز چالشی برای دین است. در نتیجه موضوع بحثم نسبت دین و فقر است. مقصودم از دین در این نسبت و در مطالعه ی نقش آن در ایران، واقعیتی است که در جامعه ی ما به نام دین خوانده می شود، – دین واقعا موجود – و نه حقیقت دین در متون دینی. از این رو در بخش اول بحثم به رابطه ی ادیان ابراهیمی و دین با تکیه بر پیامشان می پردازم و در بخش دوم به نقشی که امروز دین در جامعه ی ما ایفا می کند. و از این نظر دفاع می کنم که یکی از وجوه ممتاز سیاست و توسعه ی سرمایه دارانه در جامعه ی ما، نقشی است که دین در توزیع و توجیه ثروت ایفا می کند.
اجازه دهید صحبتم را با خاطره ای شروع کنم. تازه به ایران آمده بودم. به تهران. به کلان شهر تهران. تهران که روزی در بیلبوردهای خیابانی، "شهر اخلاق” نامیده بودند، تهران، پایتخت جمهوری ای که به نام اسلام خوانده می شد، تهران پس از انقلاب. در چهار راه های شهر، با جمع کودکانی برخوردم که کار می کردند. فال و گل و آدامس می فروختند یا شیشه های ماشین را می شستند، یا روزنامه و اسپند دود می کردند… پیش از آن هم در همان روز بازگشت، در فرودگاه، با کودکی برخورد کرده بودم که به من قران کوچکی داد. تشکر کردم و در جیب گذاشتم. به من یادآوری کردند که باید پولش را بپردازم. کودکی که برای خرج زندگی، قران می فروخت، همت عالی، البته! از این تصویر، با آن پیشینه، برآشفتم! از این واقعیتی که فاتحانه خودنمایی می کرد و شکست همه ی آرمان های جوانی ما را به رخم می کشید. مگر نه این که نسل ما، جوانی اش را گذاشت برای مبارزه با این واقعیت؟ برای مبارزه با فقر، نابرابری و ظلمی که پایه های خودش را بر جامعه طبقاتی و نابرابر استوار کرده بود. برآشفتم. در همان حال، دوستی تذکر داد: عادت می کنی. عادی می شود. چنان عادی که دیگر حتی نمی بینیش. نپذیرفتم! عادت نمی کردم! اما او بود که درست می گفت. واقعیت سخت، قوی تر از تصمیم من بود. رفتم به دانشگاه. مشغول شدم. درگیر مسائلی دیگر. درگیر نظریات و منابعش. سیاست و بگیر و ببندهایش. دین و باید و نبایدهایش. زیست زنانه ام و محدودیت هایش. در این پرونده های همه باز و جنجالی، فقر، فقر خاموش اما آشکار، آرام، آرام رنگ می باخت و جز به شکل تئوریک، نظری یا مناسبتی، در مواردی و در حاشیه، درگیرم نمی کرد. بارها از رفتار خودم غافلگیر شدم، وقتی دیدم از کنار نمادهای آشکار فقر، فقر مطلق و سیاه می گذرم و نمی بینم.
ماجرای من اما، به نظر می رسد، ماجرای بسیاری است. بسیاری از ما. از مایی که روزی علیه دیکتاتوری واقعیت، بی عدالتی و نابرابرهایش قد علم کرده بودیم و امروز بعد از گذشت نزدیک به چهار دهه دوباره می دیدیم که همه آنچه با آن مبارزه می کردیم، دوباره بازگشته است. این ماجرای شکست بود. شکست آرمان ها. شکست انقلاب و وعده هایش. مگر نه اینکه این انقلاب را انقلاب مستضعفان نامیده بودند؟ و حالا، استضعاف و فقر انباشته، فقر مولد دیگر محرومیت ها و آسیب ها، در عریان ترین چهره ی خود، هر روز عیان تر می شد و جسورتر. این ماجرای شکست بود که علامه حکیمی در "منهای فقر” روایت می کرد. آنجا که نوشت: "اگر انقلاب ها برای برانداختن ریشه ی ظلم است، باید در نخستین گام، در جهت بر طرف کردن ظلم، از مظلوم ترین ها باشد… وگرنه قیام هایی خواهد بود در جهت جا به جایی قدرت و ثروت”. آنجا که می گفت: "سرمایه داری، انقلاب را تخلیه ی ایدئولوژیک کرد و اگر برخی از آنان پیش از پیروزی به انقلاب کمک کردند، پس از انقلاب هزاران بار بردند…” یا این که "در این انقلاب، کشور را از طاغوت سیاسی گرفتیم اما به دامن طاغوت اقتصادی افتاد”. "منهای فقر” علامه حکیمی برای من، روایت شکست بود. برخی از مورخان می گفتند: این تحلیل درستی نیست. فقر همیشه و همه جا بوده و هست. مختص به جامعه و زمانه ما نیست. فقر همراه جامعه ی انسانی و پدیده ای طبیعی است. و با این تحلیل، فقر را هم ذات جوامع انسانی دانستند و بدان ابدیت بخشیدند. جامعه شناسی اما نگاه دیگری به پدیده ی فقر داشت. جامعه شناسی، فقر تاریخی و ابدی مورخان را، نه یک پدیده ی طبیعی که یک محصول اجتماعی می دانست. چرا که به گفته ی علامه حکیمی "فقر ذاتی نیست، فقر و محرومیت ها عرضی و تحمیلی است و از سوی اغنیا و عملکرد حاکمیت های کذاب به محرومان تحمیل می شد”. جامعه شناسی با رد طبیعی بودن فقر، امکان مبارزه با آن را فراهم می ساخت و بر این تاکید می کرد که این جامعه ی نابرابر را ما ساخته ایم پس ما هم می توانیم تغییرش دهیم. از طرفی نگاه اجتماعی به فقر، وجه مشخصه ی دیگری هم در فقر موجود در جامعه ی ما، شناسایی می کرد و آن نقش دین بود. این فقر و البته این ثروت در جامعه ای وجود دارد و قدرت می یابد که با دین نام گذاری شده، هم فقرش توجیه دینی می شود و هم ثروتش توزیع دینی. هم سرمایه گذاریش با ادبیات دینی، خدمت گذاری به مردم نامیده می شود، هم مواجهه با فقرش با ادبیات دینی، توصیه می شود. در نتیجه اگر مارکس در جامعه ی صنعتی، از سرمایه ی اقتصادی بحث می کند، اگر بوردیو در اروپا سیاست را یک ابر- سرمایه می شناسد، در جامعه ی ما این دین بود که چنین نقش فراگیری را ایفا می کرد در نتیجه وجود فقر در سیمای چالشی برای دین ظاهر می شد.

(ادامه دارد)

عدالت در قرآن(5)

- عدالت در رفتار با کفار و دشمنان
در اسلام اجرای عدالت نه تنها درباره دوست و در حال طبیعی، بلکه درباره دشمن و در حال جنگ نیز مورد سفارش است:
1. و لا یجرمنکم شنان قوم علی الا تعدلوا، اعدلوا هو اقرب للتقوی(مائده:8): دشمنی شما با قوم یا گروهی باعث نشود که به عدالت رفتار نکنید و  عدالت را پیشه خود سازید که آن به تقوی نزدیک‌تر است.
2. فان قاتلوکم فاقتلوهم کذلک جزاء الکافرین (آل عمران:57): در هر صورت حمله از طرف شما نباشد، بلکه اگر آنان حمله کردند شما مقابله به مثل کنید.
3. فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم و اتقوالله (بقره: 193): پس هر کس به شما تجاوز کرد به مانند او بر او تجاوز کنید.
4. لاینهاکم الله عن الذی لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین(ممتحنه:8): و خداوند شما را نهی کرده است که از کسانی که در مورد دین با شما نجنگیده و شما را از خانه‌هاتان خارج نکرده‌اند اینکه به آنها نیکی و با آنها به عدالت رفتار کنید، به درستی خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.
عدالت در مدح و انتقاد
حضرت علی (ع) می‌فرماید: اگر بیش از اندازه لیاقت، مدح کردید اهل تملق و چاپلوس خواهید بود و اگر شهامت و آزادی مدح کردن را حتی به مقدار لازم نداشتید معلوم می‌شود یا عاجز هستید یا حسود که روحتان تحمّل مدح دیگران را ندارد (نهج‌البلاغه فیض الاسلام: حکمت 339). بنابراین باید در مدح دیگران مراعات عدالت وانصاف را بکنیم و گرنه به یکی از دو عیب گرفتاریم.
عدالت در محبت و انتقاد
امام علی (ع) می‌فرمایند: زیاده روی در سرزنش سبب می‌شود که اثر معکوس شود، زیرا آتش لجاجت شعله‌ور می‌شود. فرد شعله‌ور می‌شود و حالت انفجار به او دست می‌دهد.
محبت بیش از اندازه به فرزند نیز موجب لوس شدن او می‌شود. و پیامبر(ص) فرمود: وای بر پدران و مادران آخرالزمان که علاقه زیاد آنها به فرزند باعث خودخواهی‌هائی در آنها می‌شود.
عدالت در محیط خانه (عدالت در رفتار با همسر)
و ان خفتم الا تعدلوا فواحده (نساء: 3): پس اگر ترسیدید که عدالت نکنید پس با یکی (ازدواج کنید) و... پیامبر اسلام(ص) حتی در همان اواخر عمر که کسالت داشتند عدالت را در میان همسران مراعات می‌کردند و در بستر بیماری او را هر شب به اتاقی که مربوط به آن همسر بود انتقال می‌دادند. و حضرت علی در مدتی که دو زن داشت حتی اگر می‌خواست وضو بسازد در خانه زنی که نوبت او نبود وضونمی‌گرفت(نظام حقوق زن)  آری عدالت باید همچون خون در تمام رگ های جامعه و در همه ابعاد جریان یابد. 
محبوبه مفید کلانتری، حسین رشیدی نژاد، محمدرضا آرمان مهر 
عدالت در محیط خانه (عدالت در رفتار با همسر)

نقش دولت در تامین عدالت توزیعی

پایه ای ترین موضوع اقتصاد هنجاری(Normative economics) عدالت اقتصادی است، که بخش وسیعی از مباحث عدالت را به خود اختصاص داده است، در موضوعات هنجاری پای دولت به میان می آید تا با دخالت مناسب خود کاستی های اقتصاد اثباتی(Positive economics) را جبران نماید. علت نیاز به حضور دولت در این عرصه آن است که هر چند بخش خصوصی می تواند باکمک های خود تا حدّی در عادلانه نمودن توزیع درآمد نقش داشته باشد، اما این موضوع به نحوی از ماهیت سواری مجانی برخوردار است، و عده ای می توانند از این اقدام شانه خالی کنند، و عده اندکی در راه توزیع عادلانه درآمد گام بردارند. دولت با حضور در این عرصه می تواند تعادل را برقرار نماید، مثلا کالاهای استحقاقی را به طور رایگان در اختیار کم درآمدها قرار دهد (طبق نظر ماسگریو کالاهای استحقاقی مجموعه کالاها و خدماتی هستند که افراد باید مصرف کنند، حتی اگر هیچ درآمدی نداشته باشند). از طرف دیگر عدالت اقتصادی دارای آثار جانبی(Externality) زیادی است و آثار آن افراد مختلف جامعه را در برمی گیرد، از این رو یک کالای عمومی است که بایداز سوی دولت تامین شود. ماهیت کالاهای عمومی مانند امنیت و عدالت طوری است که استثنا ناپذیر و رقابت ناپذیر هستند و نمی توان آن را بر عهده بخش خصوصی نهاد، و همان طور که ذکر شد بخش خصوصی انگیزه کافی برای تامین آن را ندارد، و دولت متولّی اصلی آن است.

عدالت در قرآن(4)

استقرار عدالت یکی از مهمترین اهداف انبیاء الهی: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و...(حدید: 25) همانا ما پیغمبران خود را با ادله و معجزات (به حق) فرستادیم و برایشان کتاب و میزان (عدل) نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند. و چون وجود جامعه‌ای عادل هم نیاز به قدرت معنوی دارد و هم قدرت مادی، در آیه فوق به هر دو قدرت اشاره شده است: «بینات و کتاب و میزان» هر یک قدرت و پشتوانه معنویی است برای استقرار عدل. و جمله « و انزلنا الحدید» که در دنباله آیه است اشاره به قدرت مادی می‌کند که متخلفان بدانند که هرگاه لجاجت و کارشکنی کنند با قدرت سرکوب می‌شوند. بنابراین هدف انبیاء آن است که چنان ایمان به خدا و معاد را در مردم زنده کنند و چنان اخلاق و طرز تفکر الهی را در تاروپود فرد و جامعه به وجود آورند که خود مردم، به عدالت بر خیزند و جامعه عدل تشکیل دهند. بنابراین استقرار عدالت اجتماعی یکی از مهمترین اهداف انبیاء است.   
اهمیت عدالت در اسلام و جامعه اسلامی: اسلام مکتب عدل و اعتدال است. راه مستقیم است و امت اسلام که امت میانه و وسط است، نظام آن عادلانه است. اگر نماز دارد، زکوه هم دارد. اگر تولی و دوستی با اولیاء خدا را دارد، تبری و دوری از دشمنان را هم دارد. اگر از علم طرفداری می‌کند از عمل هم پیشتیبانی می‌کند و اگر فرمان به توکل به خدا را می‌دهد، دستور فعالیت و تلاش هم می‌دهد. اگر دستور بخشش را می‌دهد در اجراء حدود، فرمان به قاطعیت و اینکه رحم در شما اثر نکند را نیز دارد. و...بنابراین در جامعه‌ای که بر اساس دستورات اسلامی بنا شده است می‌بینیم که تمام پست‌های حساس برعهده افراد عادل است. اسلام اهمیت خاصی به عدالت داده و آن را در تاروپود جامعه و در مسائل حقوقی و اجتماعی و خانوادگی و اقتصادی شرط اساسی دانسته است. از دید پیشوایان معصوم ما نیز عدالت ضرورتی است که بقای جامعه منوط به آن است و بدون تحقق آن جامعه باقی نخواهد ماند. امام صادق (ع) از عدالت به عنوان یکی از مواردی که مردم واقعاً به آن محتاج هستند یاد می‌کند: ثلاثه اشیاء یحتاج الناس طراً الیها: الأمن و العدل و الخصب (تحف العقول: 334):سه چیز است که مردم واقعاً به آن نیاز دارند و برای آنها ضروری است: 1- امنیت 2- عدالت 3- وسعت و فراوانی. و نیز جرج جردقان علت اصلی پذیرش خلافت از سوی حضرت علی(ع) را در خطر بودن عدالت اجتماعی می‌نویسد(جرج جرداق، الامام علی (ع). صوت العداله الانسانیه. ج 1، ص 155). پیامبر عظیم الشان اسلام نیز در خصوص اهمیت عدالت می‌فرمایند:عدل لساعه خیر من عباده سبعین سنه قیام لیلها و صیام نهارها:یک ساعت عدالت از هفتاد سال عبادتی که روزهای آن روزه و شب های آن احیا داشته باشید بهتر است(جامع السعادت، جلد 2، ص 223).
عدالت در عبادت: در روایات بسیار سفارش است هرگاه آمادگی روحی برای یک سری عبادت‌های غیر واجب ندارید آن را به خود تحمیل نکنید(کافی، جلد 2، ص 86) و سعی کنید عبادت را با نشاط و هماهنگ با آمادگی قبلی انجام دهید. امام صادق(ع) می‌فرمایند: لاتکرهوا الی انفسکم العباده: عبادت را برخود تحمیل نکنید. و در حدیث دیگر چنین می‌خوانیم: لاتکرهوا عباده الله الی عبادالله: عبادت را بر بندگان خدا هم تحمیل نکنید.
عدالت در نگاه: حضرت علی (ع) به محمد بن ابی بکر که نماینده امام در مصر بود چنین می‌نویسد: در تمام ملاحظات و نگاهای خود مساوات را مراعات کن(نهج البلاغه، نامه 27، ص 383). این دقت و عدالت به خاطر آن است که افراد ضعیف در جامعه از لطف تو مأیوس نشوند و افراد مستکبر طمعی به ظلم و بی‌عدالتی تو نداشته باشند. و نیز در حدیثی آمده که: پیامبر که با مردم سخن می‌گفت نگاه های خود را عادلانه میان اصحاب تقسیم می‌کرد (وسائل الشیعه، جلد 8، ص 499).
عدالت در سخنگویی: و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذاقربی(سوره انعام: آیه 152)...« و هرگاه سخنی گویید به عدالت گرایید و هر چند درباره خویشاوندان باشد و...» یعنی بر اساس عدل سخن گویید و به آن نیز وفادار باشید و پیامد سخن شما نیز کنش عادلانه باشد. همچنین در روایات و اخلاق اسلامی سفارش شده است که در گفتگوهای علمی اگر بحث از مدار عدالت و جستجوی حق خارج، و به جدال و کرسی نشاندن حرف خود کشید، فوراً از بحث کناره گیری ‌کنید، هرچند حق به جانب  باشید.
محبوبه مفید کلانتری، حسین رشیدی نژاد، محمدرضا آرمان مهر 

شعر عدالت(13)

پایداری حکومت‌ها و ایجاد امنیت در جوامع هم در سایۀ اجرای دادگری محقّق می‌شود. این امر نیز در اشعار بیشتر شعرا مشهود است که به برخی از این اشعار اشاره می‌شود:
مملکت از عدل بُوَد پایدار/ کار تو از عدل بگیرد قرار 
«نظامی»
عدل کن عدل که گفته‌اند حکیمان جهان/ مملکت بی‌مدد عدل نماند به جای 
«ملک‌الشعرای بهار»
عدل آمد و امن آمد و رستند رعیّت / از پنجۀ‌ گرگان ربایندۀ غدّار
«فرخی سیستانی»
داد کن، از همّت مردم بترس/ نیمشب از بانگ تظلّم بترس
«نظامی»
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد/ جهان بگیرد، اگر دادگستری داند
«حافظ»
محتوم است که دادگری، ماندگاری می‌آورد و دادگر، اگرچه جسمش از این دنیا می‌رود، نامش در این گنبد دوّار به یادگار می‌ماند. فردوسی حکیم چه دلنشین این حقیقت را به نظم کشیده است، آنجا که می‌سراید:
اگر دادگر باشی ای شهریار/ نمانی و نامت بُوَد یادگار
و در جای دیگر می‌گوید:
اگر کشور آباد داری به داد/ بمانی تو آباد و از داد، شاد
و همین‌طور در جایی دیگر در این باره سروده است:
فریدون فرّخ فرشته نبود/ به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دِهِش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن، فریدون تویی
برخی از شعرا هم معتقدند که هرکس در این دنیا دادگر باشد، علاوه بر نیکنامی که نصیبش می‌شود؛ آن دنیای خود را هم آباد می‌کند و دادگران همواره پیروزمندانند. همچنان که علامه دهخدا می‌گوید:
همه داد کن تو به گیتی درون/ که از داد هرگز نشد کس نِگون
نظامی هم می‌سراید:
هرکه در این خانه شبی داد کرد/ خانۀ فردای خود آباد کرد
در بین مشاغل هم برخی از شغل‌ها و در صدر آنها دو شغل مهم و حساس قضاوت و وکالت با عدالت عجین شده‌اند و توجه نکردن به عدالت در آنها مایۀ خُسران و تباهی است. در واقع، وظیفۀ اصلی صاحبان این‌گونه حِرف، اجرای عدالت است و بس. زمانی سروده بودم که:
سرمنزل دو شغل، ظهور عدالت است/ آن دو یکی قضاوت و دیگر وکالت است
روزنامه اطلاعات، محمدرضا آرمان مهر

ضرورت مفهوم پردازی جامعه‌شناختی از فقر و نابرابری(3)

در این یادداشت، بخش پایانی سخنرانی سرکار خانم دکتر سارا شریعتی با ویرایش و تلخیص مختصری ارائه می شود. این سخنرانی با رویکردی جامعه شناختی به موضوع فقر پرداخته است:

 همان روندی که در اروپا بدان اشاره کردم، در جامعۀ ما نیز امروز در حال بروز و ظهور است. از هم گسیختگی بافت اجتماعی، اشکال جدیدی که فقر به خود گرفته است، فقری که اغلب نه محصول بیکاری، که محصول کار است. فقر کارگران، زحمت کشانی که کار برایشان ثروتی به همراه ندارد، و فقط برای حفظ و بقای موجودیت است. چرا که ثروت در بسیاری از موارد، نه در نتیجۀ کار، که محصول باروری سرمایه است. سود سرمایه است که ثروتمند می کند، نه عرق جبین! ظهور و تکثیر حاشیه نشینی، شکل گیری محله‌های بستۀ فقر و خشونت، محله‌هایی که کلانتری بدان راه ندارد، یا نمی‌خواهد داشته باشد، «مسکن» هایی که به دلیل تمرکز، دوری از شهر و بی امکاناتی، نه «مهر» که «خشونت» را بازتولید می‌کنند، اعتیاد که فرد را از فرایند اجتماعی شدن خارج می کند و به حاشیه جامعه می‌راند، خانواده‌های تک سرپرست، فقر پنهانی که از ابراز خود شرم می‌کند، پناهندگان همسایه ... اینها اشکال کهنه و نو نابرابری و فقر در جامعه امروز مایند. فقر و نابرابری ای که در کنار مظاهر بیرونی ثروت که در خیابان ها خودنمایی می‌کنند، بیش از همیشه آشکار و عریان است و ما را به عنوان انسان، به عنوان مسلمان، به عنوان روشنفکر یا جامعه شناس به پرسش می کشد و متهم می‌نماید.
چه کسی مسئول است؟ پرداختن به فقر همواره مساله ای سیاسی بوده است. فقر هست و تکثیر می شود چون ارادۀ مبارزه با آن نیست و به عنوان مسالۀ اجتماعی در دستور کار قرار ندارد. اما جامعه نیز مسئول است. مردم هم مسئولند. من. ما. همه ! و مگر نه این که از آموزه‌های نسل ما بود که وقتی فقر در جامعه ای هست کل مردم مسئولند؟چه باید کرد؟ کاری که ما می توانیم کرد حساس کردن نسبت به این پرونده و مطرح کردن آن در میان جامعه، در محیط فکری و آکادمی است. طرح آن به عنوان یک مسالۀ اجتماعی، نه همچون بی کفایتی شخصی. مساله پردازی و مفهوم پردازی و مداخله در آن. چه می توان کرد؟ اینکه عادت نکنیم. عادی سازی نکنیم. از طبیعی بودن اقشار متفاوت اجتماعی صحبت نکنیم...فقر را تئوریزه نکنیم. هر بار با فقر همچون یک شوک، یک حادثه، یک تصادف برخورد کنیم و با آن مقابله کنیم.
صحبتم را با تئاتر شروع کردم و با ادامه این تجربه هم به پایان می برم. در بازگشت از تئاتر، راننده در اولین چراغ قرمزی که ایستادیم، سرش را برگرداند تا مرا که از بهت و بغض خاموش شده بودم، نصیحت کند: «خانم، خودتان را درگیر اینها نکنید. اینها، غیر شمارند. به شمارش نمی آیند. شناسنامه ندارند. حساب نمی شوند. در محلۀ خودشان، زاد و ولد می کنند و فساد و مواد و مرگ. خودشان می میرند یا در تسویه حساب های داخلی به قتل می رسند... به ما مربوط نیستند. ربطی به ما ندارند. خودتان را درگیرشان نکنید». در همین حال، دختربچه ای دستش را از پنجرۀ باز ماشین تو آورد و جلوی صورتم گرفت و گفت: «خاله! فال می خری؟ فال!».
فقر به ما ربط داشت. مربوط بود. شهر را اشغال کرده بود و در هر چهار راهش می دیدی که چطور کودکان ما را غارت می کند. همان جا یاد جمله ای از کامو افتادم و به خود گفتم آیا این ترجمان اجتماعی دین نیست؟ همان دینی که علامه حکیمی در کتاب «منهای فقر» به ما می شناساند؟ " به چه کارم می آید سعادت، وقتی دیگران در آن سهیم نیستند؟ 

شعر عدالت(12)

 اهمیت وافر و بی‌بدیل بودن عدل بر همگان واضح و مبرهن است و از قدیم عدالت عمومی، بهترین آرزوی هیأت اجتماعیه است. قدیمی‌ترین اصطلاح حقوقی در تاریخ تمدن انسانی هم عدالت است. واقعیت امر نیز همین است که جهان بدون عدل، بی‌معناست و تمام عالم و هر آنچه در اوست، بر پایۀ عدالت بنا نهاده شده است. ملک‌الشعرای بهار چه زیبا سروده است:
آسمان ز عدل برپا شد/ و اَنجُم از عدل، عالم آرا شد
وین سُرادِق که بی‌ حسابستی/ عدل اگر نیستی، خرابستی
و حافظ هم چه حکیمانه گفته است:
دور فلکی یکسره بر مَنهَج عدل است/ خوش باش که ظالم نَبرد بار به منزل
در مورد این که عدالت به چه معنی است، بهترین و کاملترین معنی در نهج‌البلاغه آمده است. آنجا که حضرت علی(ع) می‌فرماید: «عدالت، هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد...». و مولوی همین فرمایش مولای متقیان را با تبحّر تمام این‌گونه به نظم کشیده است:
عدل چِبود، وضع اندر موضعش/ ظلم چِبود، وضع در ناموضعش
عدل چِبود، آب ده اشجار را/ ظلم چِبود، آب دادن خار را
تردیدی نیست که عدالت را با هیچ عوضی نمی‌توان به معاملۀ پایاپای گذاشت و حتی عدالت از منظری برتر و بهتر از عبادت است؛ به نحوی که بسیاری از بزرگان معتقدند یک ساعت عدالت بهتر از هزار سال عبادت است. صائب هم در این مورد گفته است: عدالت کن که در عدل آنچه در یک ساعت به دست آید، میــسر نیــست در هفـتاد ســال اهل عـــبادت را.
حافظ هم سروده است:

شاه را بِه بُوَد از طاعت صد ساله و زهد/ قدر یک ساعت عمری که در او داد کند.

پایان سخن در این مقال آن که به قول خواجه نصیر طوسی: «در بین فضائل، هیچ فضیلتی کاملتر از فضیلت عدالت نیست.»

روزنامه اطلاعات، محمدرضا آرمان مهر

عدالت در قرآن(3)

در قرآن مجید از زوایای مختلفی به عدالت، به عنوان والاترین هدف خلقت توجه شده است، که در این یادداشت به برخی از این موارد اشاره می شود:
آفرینش‌ جهان هستی بر اساس عدالت: و خلق الله السموات و الارض بالحق: و خداوند آسمان‌ها و زمین را بازیچه خلق نکرده بلکه به حق آفریده است (سوره جاثیه:22). عدل الهی چون صفت حق تعالی است، در عین واقعی بودن و کامل بودن، یکی از اصول آفرینش نیز می‌باشد. علاوه بر اینکه خلقت جهان هستی بر اساس عدل است، ایجاد قوانین و سنن و کلمات جهان هستی نیز بر پایه عدل و داد تحقق یافته است، چنانچه در آیه 115 سوره انعام می‌خوانیم: و تمت کلمت ربک صدقاً و عدلاً لامبدل لکلماته و هو السمیع العلیم: عدالت به حد کمال رسید و هیچ کس تبدیل و تغییر آن کلمات نتواند کرد و او خدای شنوا و داناست. در این آیه سخن از اتمام کلمه حق براساس صدق (راستی) و عدل(اعتدال و برابری) است و در آن تردید و تبدیلی نیست. همچنین در فرمایشی از پیامبر (ص) آمده است که. بالعدل قامت السموات و الارض: یعنی آسمان‌ها و زمین (یا به طور کلی هستی) بر اساس عدالت استوار شده است. در این نگاه نیز عدل اساس آفرینش است و آفرینش بدون آن بی معناست.
قرآن کتاب عدل: روش عادلانه قرآن را در همه موضوعات می توان مشاهده نمود. طوری که انصاف و عدالت و بی‌طرفی و داوری منصفانه در تمام برنامه‌های آن به چشم می‌خورد. وقتی می‌خواهد مشروبات الکلی و خمر را تحریم کند قبلاً به منافع (اقتصادی که از راه شراب سازی و امثال آن به دست می‌آید و یا منافع طبی) آن اشاره می‌کند و سپس می‌فرماید: یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما و ...ای پیغمبر از تو از حکم شراب و قمار می‌پرسند. بگو در این دو کار گناه بزرگی است و سودهایی، ولی زیان گناه آن بیش از منفعت آن است (بقره: 219). و یا در جایی دیگر با توجه تمام به امتیازاتی که مکتب اسلام دارد، کتاب های آسمانی قبل از خود را نادیده نمی‌گیرد و می‌فرماید: و مصدقاً لمابین یدیه: کتاب های نازل شده قبل مورد قبول من است (آل عمران:3). و این خود دلیل دیگری از منش منصفانه این کتاب الهی است.
عدالت ریشه در فطرت انسان دارد: از منظر قرآن، عدل به مثابه صفت و ملکه انسانی و اجتماعی ریشه در فطرت انسان ها دارد. به این معنی که در نهاد آدمی و در اساس خلقت او گرایش به عدالت و عدالت خواهی، تنفر از ظلم و ستم، بی‌عدالتی و تبعیض وجود دارد. و این حقیقتی است که انسان آن را در ذات خود یافته و فطرتش بدان حکم می‌کند، هر چند که سرگرم شدن به اسباب ظاهری و امور دنیوی او را غافل ساخته باشد. لذا قرآن انسان را به چیزی بیرون از وجود انسانی خود و عقل و فطرت او فرا نمی‌خواند و اگر به عدل فرا می‌خواند، عدلی است که ریشه در وجود او دارد. چنانچه در آیه 90 از سوره مبارکه نحل می‌خوانیم: ان الله یامر بالعدل والاحسان: همانا خداوند فرمان به عدل و احسان می‌دهد. و نیز می فرماید: فالهمها فجورها و تقویها:که ما آشنایی با خوبی‌ها و بدی‌ها را به طور فطری در انسان قرار دادیم (شمس: 8). بنابراین عدالت از جمله مواردی است که نه تنها در وجود آدمی قرار دارد، بلکه انسان آن را فطرتاً دوست دارد و دلیل آن، این است که حتی ستمگران برای ظلم خود دست به توجیه می‌زنند و سعی می‌کنند آن را عادلانه جلوه دهند. ونیز در آیات 7 و 8 سوره مبارکه انفطار که در آن سخن از تحقق عدل و اعتدال در وجود آدمی است، آمده است:الذی خلقت فسواک فعدلک فی ای صوره ماشاء رکبک: پروردگاری که تو را آفریده پس تو را در سواء و تسویه قرار داد و آنگاه اعتدال و عدالت را در وجود تو محقق ساخت و در هر صورتی که خواست ترکیبت ساخت. یعنی تو را در آفرینش و خلقت اساساً و ذاتاً در سواء و اعتدال قرار داد. بنابراین چون عدالت ریشه در فطرت انسانی دارد باعث ثبات و آرامش بوده و  تغییر ناپذیر است و از آنجایی که آدمی همواره به دنبال آرامش و ثبات می‌باشد، عدالت آرامش بخش است. 

محبوبه مفید کلانتری، حسین رشیدی نژاد، محمدرضا آرمان مهر 

ضرورت مفهوم پردازی جامعه‌شناختی از فقر و نابرابری(2)

در این یادداشت ادامه سخنرانی سرکار خانم دکتر سارا شریعتی با ویرایش و تلخیص مختصری ارائه می شود. این سخنرانی با رویکردی جامعه شناختی به موضوع فقر پرداخته است:
فقر همواره یکی از موضوعات اصلی علوم اجتماعی بوده است. در حالی که اقتصاددان، تحلیلی کاملاً اقتصادی از فقرا رائه می‌دهد، جامعه‌شناسی به ابعاد اجتماعی فقر هم پرداخته است. مارکس بحث را از مبارزه با فقر به مبارزه با شرایط تاریخی ای که منجر به ایجاد فقر و طبقات اجتماعی می شود گسترش داد. دورکیم با طرح مفهوم آنومی، فقر را با مسئلۀ انسجام اجتماعی پیوند زد. و زیمل تعریف سنتی از فقر را دگرگون کرد و تعریفی ارتباطی از فقر ارائه داد: «فقیر کسی است که جامعه فقیر می‌نامد و به این عنوان او را محتاج کمک می‌داند». اما در دهه شصت - هفتاد میلادی این تصور شکل گرفت که در جوامع توسعه یافته امروز، در جوامع پر خطر، نان دیگر مسالۀ اصلی جامعه نیست و جامعه به سمت یک دست شدن و متوسط شدن پیش می رود. به این ترتیب طبقات متخاصم اجتماعی به اقشار متفاوت اجتماعی بدل می‌شوند که وجودشان در هر جامعه ای طبیعی است. اما از سال های 80 به بعد، فقر در سیمای عریان خویش دوباره در جوامع توسعه یافته بازگشت و مجددا از«اشکال و چهره‌های جدید فقر» چون «مشاغل کاذب»، «بی‌ثباتی شغلی»، «عدم امنیت اقتصادی» و «حاشیه نشینی» سخن رفت و برخی از جامعه شناسان به تأسی از دورکیم از «صور بنیانی فقر» سخن گفتند. این فقر جدید در «ضد جامعه‌ها» بارز شد. در جوامع کوچکی که در حاشیه جامعۀ کل شکل گرفتند و تکثیر می شدند. جوامعی متشکل از حذف شدگان اجتماعی، مهاجران بدون اوراق هویت، کارگران و کارکنان سابقی که با تعطیلی کارخانه یا شرکتشان، بیکار شده بودند... در میان ساکنان این «ضد جامعه‌ها» حس بی کفایتی، تحقیر و عدم احساس تعلق به جامعۀ کل بارز بود. ضد جامعه هایی که در شرایط بحران و شورش اجتماعی در جامعۀ کل حضور می یافتند و خشم و نفرت خود را با اعمال خشونت ابراز می کردند و کمربندی از ناامنی به دور جامعه به وجود آورده بودند. این فقر جدید اما با سیاست‌های توسعه ارتباط می یافت. از نظر برخی از اقتصاددانان، این فقر محصول ثروت و اشکال سرمایه دارانه ای بود که توسعه به خود می گرفت. همچنان که در سطح بین المللی برخی از اقتصاددانان اشاره داشتند که عقب افتادگی اقتصادی کشورهای جهان سوم اغلب به دلیل سیاست‌های کاپیتالیستی توسعۀ کشورهای ثروتمند است، وجود فقر هم در جامعه ناشی از سیاست‌های توزیع قدرت و ثروت در جامعه بود و از این رو با گسترش ثروت، فقر هم افزایش می یافت. در نتیجه جامعه شناسی انتقادی نه از فقر،که از نابرابری سخن گفت. نابرابری که محصول سیاست های نئولیبرال،سرمایه داری افسار گسیخته و سیاست های اقتصادی‌ئی است که هدفی جز سود و بهره برداری هر چه بیشتر ندارد و منجر به رشد فقر می شود.
در ایران نیز با همین فراز و فرود توجه به فقر روبرو بوده ایم. دورۀ انقلابی، دوره ارادۀ ساخت جامعه ای برابر بود. دوره‌ای که به گفتۀ حسین زاده، بازجوی ساواک، انقلابی شدن با دو ریال ممکن می‌شد. دو ریال، قیمت بلیط اتوبوس برای رفتن از شمال شهر به جنوب شهر بود. در این سفر، فرد با مشاهدۀ تفاوت عظیم طبقاتی میان جنوب و شمال، به سمت مبارزه کشیده می‌شد. مبارزه با شرایطی که منجر به این نابرابری ها می شد. اما آرمان های انقلابی، با گذار از آن دوره، جای خود را به ارادۀ زندگی دادند. به نظر می‌رسید که انقلابیون سابق می‌خواهند حق خود را از زندگی، که انقلاب و جنگ و مبارزه به تعویق انداخته بود، بگیرند. در این دوره توجه به خود، خانوادۀ خود، زندگی خود، جای آرمان خواهی و جامعه خواهی و همبستگی را گرفت و «فردگرایی خودخواهانه» گسترش یافت. در این «جامعۀ افراد»، به تعبیر نوربرت الیاس، هر کسی به دنبال حل مسالۀ خود است و حتی همبستگی نیز وجهی خودخواهانه یافته است. به این معنا که کمک به فقرا برای رستگاری روح خود است، نه در جهت ساخت جامعه‌ای برابر. «کار خیر» برای ساخت آخرت خود است، نه تلاش برای «احقاق حقوق اجتماعی». کمک به محرومان در سیمای «رحم» و «ترحم مذهبی» تصور می شود، نه به عنوان مطالبۀ اجتماعی و احقاق حق. در این رفتار جدید، مسالۀ فقر تبدیل شده است به توجه به فقرا. دیگر نه از فقر به عنوان یک مسالۀ اجتماعی، بلکه از فقرا نام برده می‌شود و وجود فقرا. فقر نه با نابرابری اجتماعی تحلیل می شود، و نه با روابط سلطه و بازتولید قدرت و ثروت نسل به نسل، بلکه با نابرابری‌های طبیعی فردی، عرضه-بی عرضگی، زرنگی-تنبلی، شایستگی یا بی کفایتی افراد و ... تحلیل می‌شود. شاهد بوده ام که مادری کودک فقیری را که در پیاده رو فال می فروخت را به فرزندش نشان داد و گفت:«نگاه کن عزیزم. اگه درس نخونی، این جوری می شی! ».(ادامه دارد)