آرمان عدالت

علمی- پژوهشی- اجتماعی- خبری

آرمان عدالت

علمی- پژوهشی- اجتماعی- خبری

فقر چالشی برای دین(2)

در این یادداشت بخش دوم سخنرانی زیبای سرکار خانم سارا شریعتی با تلخیص و ویرایش اندک ارائه می شود:
 دیروز یکی از دانشجویانم از من پرسید که شما که می گویید اصلی ترین مساله ی جامعه ی ما دین است، پس چرا بر فقر تکیه می کنید؟ به او گفتم: چون فقر صورت مساله است، اما نباید از این واقعیت غافل شویم که در جامعه ی ما همه چیز به دین ختم می شود. چرا فقر چالشی برای دین است؟ و چرا در تحلیل فقر موجود، نقش دین را برجسته می کنیم؟ چون دین است که به تعبیر گرامشی، ایده ی برابری و برادری را ایجاد می کند. دین است که تاکید می کند انسان ها طبیعت واحدی دارند و انسان به عنوان مخلوق خدا، پسر خدا، برادر و برابر با دیگر انسان هاست. دین است که می گوید ما همه فرزندان یک خداییم، همه فرزندان اسماعیل و اسحاق و در نتیجه همه با هم برابریم. دین است که با طرح ایده ی برابری طبیعی انسان، نابرابری موجود اجتماعی را غیر طبیعی می خواند. در عین حال به گفته ی گرامشی، دین تاکید می کند که این همه متعلق به این جهان نیست و در جهانی دیگر تحقق می یابد، بدین ترتیب در میان انسان ها افکار برابری، برادری و آزادی نطفه می بندد، آن هم در میان اقشاری که خود را با یکدیگر برابر نمی بینند و برادر نمی دانند و در نسبتشان با دیگر انسان ها، خود را آزاد نمی بینند. از این رو گرامشی از دین به عنوان بزگترین "اتوپیا” و بزرگترین متافیزیکی که در تاریخ ظهور کرده است، نام می برد. ادیان اما این ایده ی برادری، برابری را نه یک اتوپیا که "وعده ی خدا” می دانند و تاکید دارند که پیامبران برای ابلاغ این دعوت مبعوث شده اند. از طرف دیگر، دین است که در برابر واقعیت موجود، نظم حاکم، از واقعیت و نظمی دیگر خبر می دهد. دین با تکیه بر این ایده، که این جهان، این دنیا، این واقعیت، ابدی و ازلی نیست، و با تعیین جهت ادیان به سمت واقعیتی دیگر، ایده مقابله و مبارزه با نظم موجود را تقویت می کند. همه پیامبران، در برابر نظم موجود جامعه خودشان قد علم کردند. ابراهیم در برابر بت پرستان، موسی در برابر فرعون، عیسی در برابر رومیان و محمد در برابر قریش… و به این معنا، دین همان امید است. امید فردایی دیگر، واقعیتی آرمانی.
اما فقر، هم به عنوان یک واقعیت، تکذیب دین است و در برابر آن. فقر در قرآن هم همین است: آیا تکذیب کننده دین را دیده ای؟ تکذیب کننده دین کیست؟ کسی که یتیم را از خود می راند. کسی که فقیر را اطعام نمی کند. می بینید؟ از فعل «دیده اید» و نه «شنیده اید» استفاده می شود و بر معیار عملی و نه گفتاری تاکید می شود. کسی که فقیر را اطعام نمی کند، کسی که یتیم را از خود می راند. در نتیجه تاکید دارد که تکذیب کننده دین، کسی نیست که در گفتار، دین را نفی می کند، بلکه کسی است که در عمل اجتماعی نیازمند را از خود می راند. این تکذیب کنندگان دین از نظر قران چه کسانی هستند؟ دینداران. نمازگزارانی که ریا می کنند و مانع خیرند. پس وای بر نماز گزاران! و روایاتی از این دست که ” وقتی فقر وارد می شود، دین خارج می شود”، "معاش که نداری، معاد هم نداری”… اینها همه حجتی هستند بر تقابل فقر و دین. بر تکذیب دین به وسیله فقر. اخلاق اقتصادی همه ی ادیان ابراهیمی نیز بر مبارزه با فقر شکل گرفته و با ارزش هایی چون احسان، تعاون و همبستگی پیوند خورده است. در یهودیت عشریه، در مسیحیت احسان، و در اسلام زکات از مهمترین دستورات دینی است. و اینها همه نشان دهنده اهمیت مبارزه با فقر و کاهش شکاف های طبقاتی در ادیان ابراهیمی است.
گاه اشاره می شود که این تفسیر مادی است و در برخی از متون دینی، فقر به عنوان یک ارزش ستایش شده است که اشاره درستی است، اما باید توجه کرد که میان فقر اجباری که محصول نابرابری های اجتماعی است و ادیان در تقابل با آن قرار می گیرند با فقر انتخابی به عنوان انتخاب ساده زیستی و عدم تعلق به مالکیت دنیوی، تمایز وجود دارد و ادیان این دو را کاملا از هم تفکیک می کنند. به عنوان نمونه در مسیحیت، فقر به عنوان یک سوگند برای انتخاب زیست زاهدانه مطرح است و در عین حال مبارزه با آن در حکم یک دستور دینی است. و در اسلام نیز انتخاب فقر به معنای زیست ساده و بدون تعلق مادی همواره با مبارزه با فقر اجتماعی همراه بوده است. در نتیجه می توان گفت که وجود و تشدید فقر به عنوان محصول نابرابری های اجتماعی در یک جامعه، آن جامعه را به عنوان جامعه ای دینی تکذیب می کند، همه ادعاهای دینی را بی اعتبار می سازد، پسوند اسلامیت را به پرسش می کشد. مگر با یادآوری آن آموزه ها، می توان ادعا کرد که جامعه ای که چهار راه هایش را کودکان کار و فقر و خیابانی تصرف کرده اند، و نمادهای فقر و ثروت چنین آشکار در برابر همند، یک جامعه ی اسلامی ست؟
با این وصف می توان پرسید که موقعیت دین واقعا موجود، در مبارزه با فقر چیست؟ چرا در جامعه ما، دین تکذیب فقر نیست و چرا نزدیک به چهار دهه از عمر حکومت دینی، فقر، امروز نه تنها از این جامعه رخت نبسته است بلکه به گفته اقتصاددانان و برخی از مسئولین تشدید نیز شده است. اگر بخواهیم از همان استدلالاتی که دین را در برابر فقر قرار می داد استفاده کنیم، می توان گفت که دین، امروز در جامعه ما با واقعیت و نظم موجود یکی گرفته شده است. کارکرد اعتراضی و انتقادیش به نفع کارکرد تاییدی و مشروعیت بخشش کاهش یافته است. تغییر جایگاه و تغییر نقش داده است. از یک نهاد اجتماعی به یک ابر نهاد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی… بدل شده است. در وضعیتی که دین در همه حوزه های زندگی، از بخش فرهنگی گرفته تا حوزه ی اقتصادی و کار و پول و بانک، حضور دارد و در معرفی و طرح و توضیح و توجیه آن، از ادبیات دینی استفاده می شود، تشخیص دین و غیر دین به یک چالش بدل شده است. وقتی دین از نقش ناظر و منتقد، به مجری، تغییر نقش دهد، دیگر به سختی می تواند در موقعیت انتقادی نیز قرار گیرد و پذیرفته شود. در این حال اولویت دین دیگر ساخت جامعه "منهای فقر” نیست. از این روست که می بینیم سیاست دینی مبارزه با فقر، به سازماندهی امداد و صدقات، تقلیل یافته و در حال حاضر بر مبارزه با تکدی گری، متمرکز شده است. بیلبوردهای شهر را در مبارزه با تکدی گری ببینید و طرح های پیشنهادی برای مبارزه با آن را. این طرح ها مشخصا "طرح های جمع آوری” است. جمع آوری متکدیان، که در خیابان و در مترو سد معبر می کنند…. اما پیش از مبارزه با تکدی گری باید پرسید در چه جامعه ای تکدی گری به وجود می آید؟ در جامعه ای که عدالت دیگر یک حق نیست. در جامعه ای که عدالت یک حق نیست، باید گدایی اش کرد! در جامعه ای که عدالت یک حق نیست و در سیمای رحم و ترحم مذهبی تصور می شود، باید ترحم برانگیخت! در حالی که عدالت به عنوان یک حق از خلال یک جنبش اعتراضی مطالبه می شود.
نتیجه می گیرم: وجود فقر مطلق، به عنوان اولین عامل جرم و جنایت و فساد در جامعه ی ما، چالشی برای دین است. فقر امروز نه صرفا در برابر ثروت، بلکه در برابر دین است که قد علم می کند. به این معنا که برای مبارزه با فقر، به سراغ ثروت رفتن کافی نیست و نمی توان در نقد نظام و سیاست سرمایه از نقش و جایگاهی که دین در توزیع و توجیه ثروت دارد صرف نظر کرد. و از این روست که در متن دین، روایتی دیگر واقعیت دین را به نام حقیقت آن به چالش می خواند. سیاست و دین، مبارزه با فقر را رها کرده اما مردم تملکش کرده اند. وظایفی که در دیگر کشورها اغلب از وظایف دولت است، مردم به عهده گرفته اند و در غیبت سازمان های صنفی حمایت از کار و کارگران و اقشار مختلف اجتماعی جامعه، اجتماعات خود را سازمان داده اند: سازمان های مردم نهاد، غیر دولتی، انجمن های نیکوکاری، جمعیت های امداد، مراکز کارآفرینی، خانه های کودک، مجالس زنان برای تامین خرج تحصیل، جهیزیه عروس، یا کمک به عمل جراحی کارگری که پول مداوا ندارد. اینجاست که "تعاون” و "همبستگی” مدنی به یک پروژه نجات بدل می شود و ارتقا می یابد. پروژه ساخت جامعه " منهای فقر”. پروژه نجات آرمان خواهی ما. آیا این کافیست؟ تا این حدّ، کم توقع شده ایم؟ بی شک خیر. اما لازم است. شرط لازم برای مقابله با استیصال…اگر نخواهیم صرفا درعالم ذهن، فتوحات کنیم! 

عدالت در رفتار اجتماعی امام علی علیه السلام(1)

 حضرت على ـ علیه السلام ـ در مکه مشرّفه در بیت الحرام (کعبه) در روز جمعه، سیزدهم ماه رجب سال سى‏ام عام الفیل به دنیا آمد و پیش از او هیچ کس در کعبه متولد نشد و این فضیلتى است که خداوند به جهت بزرگداشت و بالا بردن مقام و اظهار کرامت او مخصوص حضرتش گردانیده است. اکنون پس از قرن‌ها نه تنها شیعه و نه تنها مسلمانان، بلکه مسیحیان و پیروان دیگران ادیان همچنان مبهوت عظمت حیدر کرار و حضور بابرکت ایشان در عالم خاکی هستند و عدالت تاریخی و بی‌نظیر حضرت علی (ع) که تنها قابل مقایسه با حضرت محمد (ص) است، یکی از ویژگی‌هایی است که هر غیرمسلمانی را نیز شیفته ایشان می‌نماید. 
آن‌گونه که در کتاب امام علی ـ علیه السلام ـ و اخلاق اسلامی آمده است، در روزگار خلافت خلیفه دوم، شخصی ادعایی نسبت به حضرت امیرالمومنین علی (ع) داشت و بنا شد در حضور خلیفه رسیدگی شود. مدعی حاضر شد و خلیفه خطاب به امام علی گفت:‌ ای اباالحسن در کنار مدعی قرار گیر تا حل دعوا کنم. وی به آثار ناراحتی در سیمای حضرت امیرالمومنین علی ـ علیه‌السلام ـ نگریست و گفت: ای علی! از اینکه تو را در کنار دشمن قرار دادم، ناراحتی؟ امام علی (ع) فرمود: نه، بلکه از آن جهت که در رفتارت نسبت به ما دو نفر عدالت را رعایت نکردی نگران شدم، زیرا او را با نام صدا کردی و مرا با کینه و لقب «ابوالحسن» خواندی (شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۷، ص ۶۵/ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۴۹)  ممکن است طرف دعوا نگران شود.
احترام به شخصیت انسان‌‌‌‌ها از جمله خصایص حضرتش بود که با نکوهش از آداب جاهلی ذلّت بار همراه بود. حضرت امیرالمومنین علی ـ علیه‌السلام ـ سواره به راهی می‌رفت و جمعی از مردم کوفه برای پاس داشتن حرمت ایشان پیاده به دنبالش روان بودند. امام رو به آنان کرد و پرسید: آیا کاری دارید؟ پاسخ دادند: نه، دوست داریم به‌ دنبال شما بیاییم. حضرت امیرالمومنین علی ـ علیه‌السلام ـ فرمود: برگردید، زیرا همراهی پیاده با سواره مایه ذلّت و خواری پیادگان و غرور و تباهی سواره خواهد شد (علی و حقوق بشر، ج ۱، ص ۷۷، جرج جرداق/ نهج‌البلاغه، حکمت ۳۲۲، معجم المفهرس مولف). امام علی ـ علیه‌السلام ـ به بزرگ قبیله شبامیان فرمود: «ارجع، فان مشی مثلک مع مثلی فتنة للوالی، و مذلة للمومن؛ بازگرد، که پیاده رفتن رئیس قبیله‌ای چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونی مومن است(حکمت ۳۲۲، نهج‌البلاغه، مجم المفهرس مولف).
بسیاری از پادشاهان و قدرتمندان مردم را وادار می‌کردند که در برابرشان به خاک بیفتند، کرنش کنند، خم شوند و انواع ذلت‌پذیری‌ها را بر خود هموار کنند. وقتی حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ برای رفتن به صفّین به شهر انبار رسید، دید که مردم شهر تا امام علی ـ علیه‌السلام ـ را دیدند از اسب‌ها پیاده‌ شده و در پیش روی آن حضرت شروع به دویدن کردند. حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ علّت را پرسید. گفتند: یک رسم محلّی است که پادشاهان خود را این گونه احترام می‌کردیم. امام علی ـ علیه‌السلام ـ ناراحت شد و فرمود: «فقال: و الله ما ینتفع بهذا امراوکم! و انّکم لتشقّون علی انفسکم فی دنیاکم، و تشقون به فی آخرتکم. و ما اخسر المشقّة وراء‌ها العقاب، و اربح الدّعة مع‌ها الامان من النّار! به خدا سوگند! که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیا با آن خود را به زحمت می‌افکنید، و در آخرت دچار رنج و زحمت می شوید، و چه زیانبار است رنجی که عذاب در پی آن باشد، و چه سودمند است آسایشی که با آن امان از آتش جهنّم باشد». (حکمت ۳۷، نهج‌البلاغه، معجم‌المفهرس مولف) 
محمدرضا آرمان مهر و www.tabnak.ir

فیلم عدالت(3)

در فیلم زیر به نکات مهمی اشاره شده است: فاصله جهنمی سطح زندگی در کشور، لزوم صداقت صدا و سیما و مسوولان  در حیطه عدالت، توزیع ناعادلانه وام های کلان بانکی به نفع 30 نفر در کشور، همایش هایی که بدون بار علمی برگزار می شود و هزینه های زیادی برای آن صرف می شود و ... به هر صورت مشکلات کشور ما درباره عدالت آن قدر زیاد است که باعث شده به راحتی نتوانیم ادعا کنیم در یک جامعه اسلامی زندگی می کنیم. به امید این که به آرمان های امام(ره) و شهدای انقلاب نزدیک شویم و حداقل در این راستا گام برداریم. برای مشاهده فیلم اینجا را کلیک کنید

تصویر عدالت(4): چقدر حرف دارد این تصویر...

تصویر زیر حرف های زیادی برای گفتن دارد. دردهای جامعه ما یکی دو تا نیست. متاسفانه به سادگی می توان میزان پایین سرمایه اجتماعی جامعه ایران را ملاحظه کرد. علت کاهش اصلی سرمایه اجتماعی، سطح پایین عدالت اجتماعی است که نیاز به تحول اساسی دارد. و امید است به سطح مناسبی ارتقا یابد.

فقر چالشی برای دین(1)

 ۹بهمن ۱۳۹۲نشستی به منظور تحلیل و بررسی"منهای فقر” علامه حکیمی توسط جمعیت خیریه الغدیر برگزار گردید. در این مراسم دکتر سارا شریعتی و دکتر راغفر به ایراد سخنرانی پرداختند که سخنرانی دکتر سارا شریعتی با تلخیص و ویرایشی مختصر ارائه می شود:
با سلام و تشکر از این دعوت که فرصتی فراهم اورد تا درباره فقر حرف بزنیم، به آن بیاندیشیم، نسبت به آن واکنش نشان دهیم و حساسیت برانگیزانیم. این دومین باری است که به مناسبت رونمایی از "منهای فقر” علامه حکیمی، "علیه نابرابری” صحبت می کنم. این فرصت را و البته این بحث را مدیون نهیب ایشان هستیم که با انتشار کتابشان، توجه مجدد به پدیده ی فقر و ضرورت مبارزه با آن را به جامعه ی فکری و دینی ما یاداوری کردند. در صحبت قبلی ام به موقعیت فقر به عنوان یک مساله ی اجتماعی اشاره داشتم و این که چطور در دهه های اخیر با ظهور "خود”، ظهور "فرد”، ظهور”من”، "دیگری” رنگ باخت و مبارزه با فقر، به توجه به فقرا تبدیل شد. در اینجا می خواهم اشاره ای داشته باشم به نسبت فقر و دین. و اینکه چرا وجود فقر، امروز چالشی برای دین است. در نتیجه موضوع بحثم نسبت دین و فقر است. مقصودم از دین در این نسبت و در مطالعه ی نقش آن در ایران، واقعیتی است که در جامعه ی ما به نام دین خوانده می شود، – دین واقعا موجود – و نه حقیقت دین در متون دینی. از این رو در بخش اول بحثم به رابطه ی ادیان ابراهیمی و دین با تکیه بر پیامشان می پردازم و در بخش دوم به نقشی که امروز دین در جامعه ی ما ایفا می کند. و از این نظر دفاع می کنم که یکی از وجوه ممتاز سیاست و توسعه ی سرمایه دارانه در جامعه ی ما، نقشی است که دین در توزیع و توجیه ثروت ایفا می کند.
اجازه دهید صحبتم را با خاطره ای شروع کنم. تازه به ایران آمده بودم. به تهران. به کلان شهر تهران. تهران که روزی در بیلبوردهای خیابانی، "شهر اخلاق” نامیده بودند، تهران، پایتخت جمهوری ای که به نام اسلام خوانده می شد، تهران پس از انقلاب. در چهار راه های شهر، با جمع کودکانی برخوردم که کار می کردند. فال و گل و آدامس می فروختند یا شیشه های ماشین را می شستند، یا روزنامه و اسپند دود می کردند… پیش از آن هم در همان روز بازگشت، در فرودگاه، با کودکی برخورد کرده بودم که به من قران کوچکی داد. تشکر کردم و در جیب گذاشتم. به من یادآوری کردند که باید پولش را بپردازم. کودکی که برای خرج زندگی، قران می فروخت، همت عالی، البته! از این تصویر، با آن پیشینه، برآشفتم! از این واقعیتی که فاتحانه خودنمایی می کرد و شکست همه ی آرمان های جوانی ما را به رخم می کشید. مگر نه این که نسل ما، جوانی اش را گذاشت برای مبارزه با این واقعیت؟ برای مبارزه با فقر، نابرابری و ظلمی که پایه های خودش را بر جامعه طبقاتی و نابرابر استوار کرده بود. برآشفتم. در همان حال، دوستی تذکر داد: عادت می کنی. عادی می شود. چنان عادی که دیگر حتی نمی بینیش. نپذیرفتم! عادت نمی کردم! اما او بود که درست می گفت. واقعیت سخت، قوی تر از تصمیم من بود. رفتم به دانشگاه. مشغول شدم. درگیر مسائلی دیگر. درگیر نظریات و منابعش. سیاست و بگیر و ببندهایش. دین و باید و نبایدهایش. زیست زنانه ام و محدودیت هایش. در این پرونده های همه باز و جنجالی، فقر، فقر خاموش اما آشکار، آرام، آرام رنگ می باخت و جز به شکل تئوریک، نظری یا مناسبتی، در مواردی و در حاشیه، درگیرم نمی کرد. بارها از رفتار خودم غافلگیر شدم، وقتی دیدم از کنار نمادهای آشکار فقر، فقر مطلق و سیاه می گذرم و نمی بینم.
ماجرای من اما، به نظر می رسد، ماجرای بسیاری است. بسیاری از ما. از مایی که روزی علیه دیکتاتوری واقعیت، بی عدالتی و نابرابرهایش قد علم کرده بودیم و امروز بعد از گذشت نزدیک به چهار دهه دوباره می دیدیم که همه آنچه با آن مبارزه می کردیم، دوباره بازگشته است. این ماجرای شکست بود. شکست آرمان ها. شکست انقلاب و وعده هایش. مگر نه اینکه این انقلاب را انقلاب مستضعفان نامیده بودند؟ و حالا، استضعاف و فقر انباشته، فقر مولد دیگر محرومیت ها و آسیب ها، در عریان ترین چهره ی خود، هر روز عیان تر می شد و جسورتر. این ماجرای شکست بود که علامه حکیمی در "منهای فقر” روایت می کرد. آنجا که نوشت: "اگر انقلاب ها برای برانداختن ریشه ی ظلم است، باید در نخستین گام، در جهت بر طرف کردن ظلم، از مظلوم ترین ها باشد… وگرنه قیام هایی خواهد بود در جهت جا به جایی قدرت و ثروت”. آنجا که می گفت: "سرمایه داری، انقلاب را تخلیه ی ایدئولوژیک کرد و اگر برخی از آنان پیش از پیروزی به انقلاب کمک کردند، پس از انقلاب هزاران بار بردند…” یا این که "در این انقلاب، کشور را از طاغوت سیاسی گرفتیم اما به دامن طاغوت اقتصادی افتاد”. "منهای فقر” علامه حکیمی برای من، روایت شکست بود. برخی از مورخان می گفتند: این تحلیل درستی نیست. فقر همیشه و همه جا بوده و هست. مختص به جامعه و زمانه ما نیست. فقر همراه جامعه ی انسانی و پدیده ای طبیعی است. و با این تحلیل، فقر را هم ذات جوامع انسانی دانستند و بدان ابدیت بخشیدند. جامعه شناسی اما نگاه دیگری به پدیده ی فقر داشت. جامعه شناسی، فقر تاریخی و ابدی مورخان را، نه یک پدیده ی طبیعی که یک محصول اجتماعی می دانست. چرا که به گفته ی علامه حکیمی "فقر ذاتی نیست، فقر و محرومیت ها عرضی و تحمیلی است و از سوی اغنیا و عملکرد حاکمیت های کذاب به محرومان تحمیل می شد”. جامعه شناسی با رد طبیعی بودن فقر، امکان مبارزه با آن را فراهم می ساخت و بر این تاکید می کرد که این جامعه ی نابرابر را ما ساخته ایم پس ما هم می توانیم تغییرش دهیم. از طرفی نگاه اجتماعی به فقر، وجه مشخصه ی دیگری هم در فقر موجود در جامعه ی ما، شناسایی می کرد و آن نقش دین بود. این فقر و البته این ثروت در جامعه ای وجود دارد و قدرت می یابد که با دین نام گذاری شده، هم فقرش توجیه دینی می شود و هم ثروتش توزیع دینی. هم سرمایه گذاریش با ادبیات دینی، خدمت گذاری به مردم نامیده می شود، هم مواجهه با فقرش با ادبیات دینی، توصیه می شود. در نتیجه اگر مارکس در جامعه ی صنعتی، از سرمایه ی اقتصادی بحث می کند، اگر بوردیو در اروپا سیاست را یک ابر- سرمایه می شناسد، در جامعه ی ما این دین بود که چنین نقش فراگیری را ایفا می کرد در نتیجه وجود فقر در سیمای چالشی برای دین ظاهر می شد.

(ادامه دارد)

عدالت در قرآن(5)

- عدالت در رفتار با کفار و دشمنان
در اسلام اجرای عدالت نه تنها درباره دوست و در حال طبیعی، بلکه درباره دشمن و در حال جنگ نیز مورد سفارش است:
1. و لا یجرمنکم شنان قوم علی الا تعدلوا، اعدلوا هو اقرب للتقوی(مائده:8): دشمنی شما با قوم یا گروهی باعث نشود که به عدالت رفتار نکنید و  عدالت را پیشه خود سازید که آن به تقوی نزدیک‌تر است.
2. فان قاتلوکم فاقتلوهم کذلک جزاء الکافرین (آل عمران:57): در هر صورت حمله از طرف شما نباشد، بلکه اگر آنان حمله کردند شما مقابله به مثل کنید.
3. فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم و اتقوالله (بقره: 193): پس هر کس به شما تجاوز کرد به مانند او بر او تجاوز کنید.
4. لاینهاکم الله عن الذی لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین(ممتحنه:8): و خداوند شما را نهی کرده است که از کسانی که در مورد دین با شما نجنگیده و شما را از خانه‌هاتان خارج نکرده‌اند اینکه به آنها نیکی و با آنها به عدالت رفتار کنید، به درستی خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.
عدالت در مدح و انتقاد
حضرت علی (ع) می‌فرماید: اگر بیش از اندازه لیاقت، مدح کردید اهل تملق و چاپلوس خواهید بود و اگر شهامت و آزادی مدح کردن را حتی به مقدار لازم نداشتید معلوم می‌شود یا عاجز هستید یا حسود که روحتان تحمّل مدح دیگران را ندارد (نهج‌البلاغه فیض الاسلام: حکمت 339). بنابراین باید در مدح دیگران مراعات عدالت وانصاف را بکنیم و گرنه به یکی از دو عیب گرفتاریم.
عدالت در محبت و انتقاد
امام علی (ع) می‌فرمایند: زیاده روی در سرزنش سبب می‌شود که اثر معکوس شود، زیرا آتش لجاجت شعله‌ور می‌شود. فرد شعله‌ور می‌شود و حالت انفجار به او دست می‌دهد.
محبت بیش از اندازه به فرزند نیز موجب لوس شدن او می‌شود. و پیامبر(ص) فرمود: وای بر پدران و مادران آخرالزمان که علاقه زیاد آنها به فرزند باعث خودخواهی‌هائی در آنها می‌شود.
عدالت در محیط خانه (عدالت در رفتار با همسر)
و ان خفتم الا تعدلوا فواحده (نساء: 3): پس اگر ترسیدید که عدالت نکنید پس با یکی (ازدواج کنید) و... پیامبر اسلام(ص) حتی در همان اواخر عمر که کسالت داشتند عدالت را در میان همسران مراعات می‌کردند و در بستر بیماری او را هر شب به اتاقی که مربوط به آن همسر بود انتقال می‌دادند. و حضرت علی در مدتی که دو زن داشت حتی اگر می‌خواست وضو بسازد در خانه زنی که نوبت او نبود وضونمی‌گرفت(نظام حقوق زن)  آری عدالت باید همچون خون در تمام رگ های جامعه و در همه ابعاد جریان یابد. 
محبوبه مفید کلانتری، حسین رشیدی نژاد، محمدرضا آرمان مهر 
عدالت در محیط خانه (عدالت در رفتار با همسر)

نقش دولت در تامین عدالت توزیعی

پایه ای ترین موضوع اقتصاد هنجاری(Normative economics) عدالت اقتصادی است، که بخش وسیعی از مباحث عدالت را به خود اختصاص داده است، در موضوعات هنجاری پای دولت به میان می آید تا با دخالت مناسب خود کاستی های اقتصاد اثباتی(Positive economics) را جبران نماید. علت نیاز به حضور دولت در این عرصه آن است که هر چند بخش خصوصی می تواند باکمک های خود تا حدّی در عادلانه نمودن توزیع درآمد نقش داشته باشد، اما این موضوع به نحوی از ماهیت سواری مجانی برخوردار است، و عده ای می توانند از این اقدام شانه خالی کنند، و عده اندکی در راه توزیع عادلانه درآمد گام بردارند. دولت با حضور در این عرصه می تواند تعادل را برقرار نماید، مثلا کالاهای استحقاقی را به طور رایگان در اختیار کم درآمدها قرار دهد (طبق نظر ماسگریو کالاهای استحقاقی مجموعه کالاها و خدماتی هستند که افراد باید مصرف کنند، حتی اگر هیچ درآمدی نداشته باشند). از طرف دیگر عدالت اقتصادی دارای آثار جانبی(Externality) زیادی است و آثار آن افراد مختلف جامعه را در برمی گیرد، از این رو یک کالای عمومی است که بایداز سوی دولت تامین شود. ماهیت کالاهای عمومی مانند امنیت و عدالت طوری است که استثنا ناپذیر و رقابت ناپذیر هستند و نمی توان آن را بر عهده بخش خصوصی نهاد، و همان طور که ذکر شد بخش خصوصی انگیزه کافی برای تامین آن را ندارد، و دولت متولّی اصلی آن است.

عدالت در قرآن(4)

استقرار عدالت یکی از مهمترین اهداف انبیاء الهی: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و...(حدید: 25) همانا ما پیغمبران خود را با ادله و معجزات (به حق) فرستادیم و برایشان کتاب و میزان (عدل) نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند. و چون وجود جامعه‌ای عادل هم نیاز به قدرت معنوی دارد و هم قدرت مادی، در آیه فوق به هر دو قدرت اشاره شده است: «بینات و کتاب و میزان» هر یک قدرت و پشتوانه معنویی است برای استقرار عدل. و جمله « و انزلنا الحدید» که در دنباله آیه است اشاره به قدرت مادی می‌کند که متخلفان بدانند که هرگاه لجاجت و کارشکنی کنند با قدرت سرکوب می‌شوند. بنابراین هدف انبیاء آن است که چنان ایمان به خدا و معاد را در مردم زنده کنند و چنان اخلاق و طرز تفکر الهی را در تاروپود فرد و جامعه به وجود آورند که خود مردم، به عدالت بر خیزند و جامعه عدل تشکیل دهند. بنابراین استقرار عدالت اجتماعی یکی از مهمترین اهداف انبیاء است.   
اهمیت عدالت در اسلام و جامعه اسلامی: اسلام مکتب عدل و اعتدال است. راه مستقیم است و امت اسلام که امت میانه و وسط است، نظام آن عادلانه است. اگر نماز دارد، زکوه هم دارد. اگر تولی و دوستی با اولیاء خدا را دارد، تبری و دوری از دشمنان را هم دارد. اگر از علم طرفداری می‌کند از عمل هم پیشتیبانی می‌کند و اگر فرمان به توکل به خدا را می‌دهد، دستور فعالیت و تلاش هم می‌دهد. اگر دستور بخشش را می‌دهد در اجراء حدود، فرمان به قاطعیت و اینکه رحم در شما اثر نکند را نیز دارد. و...بنابراین در جامعه‌ای که بر اساس دستورات اسلامی بنا شده است می‌بینیم که تمام پست‌های حساس برعهده افراد عادل است. اسلام اهمیت خاصی به عدالت داده و آن را در تاروپود جامعه و در مسائل حقوقی و اجتماعی و خانوادگی و اقتصادی شرط اساسی دانسته است. از دید پیشوایان معصوم ما نیز عدالت ضرورتی است که بقای جامعه منوط به آن است و بدون تحقق آن جامعه باقی نخواهد ماند. امام صادق (ع) از عدالت به عنوان یکی از مواردی که مردم واقعاً به آن محتاج هستند یاد می‌کند: ثلاثه اشیاء یحتاج الناس طراً الیها: الأمن و العدل و الخصب (تحف العقول: 334):سه چیز است که مردم واقعاً به آن نیاز دارند و برای آنها ضروری است: 1- امنیت 2- عدالت 3- وسعت و فراوانی. و نیز جرج جردقان علت اصلی پذیرش خلافت از سوی حضرت علی(ع) را در خطر بودن عدالت اجتماعی می‌نویسد(جرج جرداق، الامام علی (ع). صوت العداله الانسانیه. ج 1، ص 155). پیامبر عظیم الشان اسلام نیز در خصوص اهمیت عدالت می‌فرمایند:عدل لساعه خیر من عباده سبعین سنه قیام لیلها و صیام نهارها:یک ساعت عدالت از هفتاد سال عبادتی که روزهای آن روزه و شب های آن احیا داشته باشید بهتر است(جامع السعادت، جلد 2، ص 223).
عدالت در عبادت: در روایات بسیار سفارش است هرگاه آمادگی روحی برای یک سری عبادت‌های غیر واجب ندارید آن را به خود تحمیل نکنید(کافی، جلد 2، ص 86) و سعی کنید عبادت را با نشاط و هماهنگ با آمادگی قبلی انجام دهید. امام صادق(ع) می‌فرمایند: لاتکرهوا الی انفسکم العباده: عبادت را برخود تحمیل نکنید. و در حدیث دیگر چنین می‌خوانیم: لاتکرهوا عباده الله الی عبادالله: عبادت را بر بندگان خدا هم تحمیل نکنید.
عدالت در نگاه: حضرت علی (ع) به محمد بن ابی بکر که نماینده امام در مصر بود چنین می‌نویسد: در تمام ملاحظات و نگاهای خود مساوات را مراعات کن(نهج البلاغه، نامه 27، ص 383). این دقت و عدالت به خاطر آن است که افراد ضعیف در جامعه از لطف تو مأیوس نشوند و افراد مستکبر طمعی به ظلم و بی‌عدالتی تو نداشته باشند. و نیز در حدیثی آمده که: پیامبر که با مردم سخن می‌گفت نگاه های خود را عادلانه میان اصحاب تقسیم می‌کرد (وسائل الشیعه، جلد 8، ص 499).
عدالت در سخنگویی: و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذاقربی(سوره انعام: آیه 152)...« و هرگاه سخنی گویید به عدالت گرایید و هر چند درباره خویشاوندان باشد و...» یعنی بر اساس عدل سخن گویید و به آن نیز وفادار باشید و پیامد سخن شما نیز کنش عادلانه باشد. همچنین در روایات و اخلاق اسلامی سفارش شده است که در گفتگوهای علمی اگر بحث از مدار عدالت و جستجوی حق خارج، و به جدال و کرسی نشاندن حرف خود کشید، فوراً از بحث کناره گیری ‌کنید، هرچند حق به جانب  باشید.
محبوبه مفید کلانتری، حسین رشیدی نژاد، محمدرضا آرمان مهر 

شعر عدالت(13)

پایداری حکومت‌ها و ایجاد امنیت در جوامع هم در سایۀ اجرای دادگری محقّق می‌شود. این امر نیز در اشعار بیشتر شعرا مشهود است که به برخی از این اشعار اشاره می‌شود:
مملکت از عدل بُوَد پایدار/ کار تو از عدل بگیرد قرار 
«نظامی»
عدل کن عدل که گفته‌اند حکیمان جهان/ مملکت بی‌مدد عدل نماند به جای 
«ملک‌الشعرای بهار»
عدل آمد و امن آمد و رستند رعیّت / از پنجۀ‌ گرگان ربایندۀ غدّار
«فرخی سیستانی»
داد کن، از همّت مردم بترس/ نیمشب از بانگ تظلّم بترس
«نظامی»
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد/ جهان بگیرد، اگر دادگستری داند
«حافظ»
محتوم است که دادگری، ماندگاری می‌آورد و دادگر، اگرچه جسمش از این دنیا می‌رود، نامش در این گنبد دوّار به یادگار می‌ماند. فردوسی حکیم چه دلنشین این حقیقت را به نظم کشیده است، آنجا که می‌سراید:
اگر دادگر باشی ای شهریار/ نمانی و نامت بُوَد یادگار
و در جای دیگر می‌گوید:
اگر کشور آباد داری به داد/ بمانی تو آباد و از داد، شاد
و همین‌طور در جایی دیگر در این باره سروده است:
فریدون فرّخ فرشته نبود/ به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دِهِش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن، فریدون تویی
برخی از شعرا هم معتقدند که هرکس در این دنیا دادگر باشد، علاوه بر نیکنامی که نصیبش می‌شود؛ آن دنیای خود را هم آباد می‌کند و دادگران همواره پیروزمندانند. همچنان که علامه دهخدا می‌گوید:
همه داد کن تو به گیتی درون/ که از داد هرگز نشد کس نِگون
نظامی هم می‌سراید:
هرکه در این خانه شبی داد کرد/ خانۀ فردای خود آباد کرد
در بین مشاغل هم برخی از شغل‌ها و در صدر آنها دو شغل مهم و حساس قضاوت و وکالت با عدالت عجین شده‌اند و توجه نکردن به عدالت در آنها مایۀ خُسران و تباهی است. در واقع، وظیفۀ اصلی صاحبان این‌گونه حِرف، اجرای عدالت است و بس. زمانی سروده بودم که:
سرمنزل دو شغل، ظهور عدالت است/ آن دو یکی قضاوت و دیگر وکالت است
روزنامه اطلاعات، محمدرضا آرمان مهر

ضرورت مفهوم پردازی جامعه‌شناختی از فقر و نابرابری(3)

در این یادداشت، بخش پایانی سخنرانی سرکار خانم دکتر سارا شریعتی با ویرایش و تلخیص مختصری ارائه می شود. این سخنرانی با رویکردی جامعه شناختی به موضوع فقر پرداخته است:

 همان روندی که در اروپا بدان اشاره کردم، در جامعۀ ما نیز امروز در حال بروز و ظهور است. از هم گسیختگی بافت اجتماعی، اشکال جدیدی که فقر به خود گرفته است، فقری که اغلب نه محصول بیکاری، که محصول کار است. فقر کارگران، زحمت کشانی که کار برایشان ثروتی به همراه ندارد، و فقط برای حفظ و بقای موجودیت است. چرا که ثروت در بسیاری از موارد، نه در نتیجۀ کار، که محصول باروری سرمایه است. سود سرمایه است که ثروتمند می کند، نه عرق جبین! ظهور و تکثیر حاشیه نشینی، شکل گیری محله‌های بستۀ فقر و خشونت، محله‌هایی که کلانتری بدان راه ندارد، یا نمی‌خواهد داشته باشد، «مسکن» هایی که به دلیل تمرکز، دوری از شهر و بی امکاناتی، نه «مهر» که «خشونت» را بازتولید می‌کنند، اعتیاد که فرد را از فرایند اجتماعی شدن خارج می کند و به حاشیه جامعه می‌راند، خانواده‌های تک سرپرست، فقر پنهانی که از ابراز خود شرم می‌کند، پناهندگان همسایه ... اینها اشکال کهنه و نو نابرابری و فقر در جامعه امروز مایند. فقر و نابرابری ای که در کنار مظاهر بیرونی ثروت که در خیابان ها خودنمایی می‌کنند، بیش از همیشه آشکار و عریان است و ما را به عنوان انسان، به عنوان مسلمان، به عنوان روشنفکر یا جامعه شناس به پرسش می کشد و متهم می‌نماید.
چه کسی مسئول است؟ پرداختن به فقر همواره مساله ای سیاسی بوده است. فقر هست و تکثیر می شود چون ارادۀ مبارزه با آن نیست و به عنوان مسالۀ اجتماعی در دستور کار قرار ندارد. اما جامعه نیز مسئول است. مردم هم مسئولند. من. ما. همه ! و مگر نه این که از آموزه‌های نسل ما بود که وقتی فقر در جامعه ای هست کل مردم مسئولند؟چه باید کرد؟ کاری که ما می توانیم کرد حساس کردن نسبت به این پرونده و مطرح کردن آن در میان جامعه، در محیط فکری و آکادمی است. طرح آن به عنوان یک مسالۀ اجتماعی، نه همچون بی کفایتی شخصی. مساله پردازی و مفهوم پردازی و مداخله در آن. چه می توان کرد؟ اینکه عادت نکنیم. عادی سازی نکنیم. از طبیعی بودن اقشار متفاوت اجتماعی صحبت نکنیم...فقر را تئوریزه نکنیم. هر بار با فقر همچون یک شوک، یک حادثه، یک تصادف برخورد کنیم و با آن مقابله کنیم.
صحبتم را با تئاتر شروع کردم و با ادامه این تجربه هم به پایان می برم. در بازگشت از تئاتر، راننده در اولین چراغ قرمزی که ایستادیم، سرش را برگرداند تا مرا که از بهت و بغض خاموش شده بودم، نصیحت کند: «خانم، خودتان را درگیر اینها نکنید. اینها، غیر شمارند. به شمارش نمی آیند. شناسنامه ندارند. حساب نمی شوند. در محلۀ خودشان، زاد و ولد می کنند و فساد و مواد و مرگ. خودشان می میرند یا در تسویه حساب های داخلی به قتل می رسند... به ما مربوط نیستند. ربطی به ما ندارند. خودتان را درگیرشان نکنید». در همین حال، دختربچه ای دستش را از پنجرۀ باز ماشین تو آورد و جلوی صورتم گرفت و گفت: «خاله! فال می خری؟ فال!».
فقر به ما ربط داشت. مربوط بود. شهر را اشغال کرده بود و در هر چهار راهش می دیدی که چطور کودکان ما را غارت می کند. همان جا یاد جمله ای از کامو افتادم و به خود گفتم آیا این ترجمان اجتماعی دین نیست؟ همان دینی که علامه حکیمی در کتاب «منهای فقر» به ما می شناساند؟ " به چه کارم می آید سعادت، وقتی دیگران در آن سهیم نیستند؟