مطابق این نگرش می توان ترکیبی از دو یا چند معیار را مبنای توزیع عادلانه قرار داد.به نظر می رسد اگر معیار ترکیبی به صورت منطقی انتخاب شود کارایی بیشتری از معیارهای یک جانبه خواهد داشت. به عنوان نمونه می توان به معیار زیر اشاره نمود:
حداقل رفاه بر اساس معیار قابلیت تعیین شود. برابری مستلزم آن است که کسی مبتلا به فقر نباشد، اما پس از تحقق این هدف معیارهای مبتنی بر قابلیت را می توان اجرا نمود،(برابری در آغاز،آنگاه قابلیت) این نگرش تلفیقی با مرام فکری شکل گرفته در جامعه آمریکا نسبت به مسائل توزیع درآمد در سال های ۱۹۷۴ به بعد نزدیکی بیشتری دارد، یعنی این نگرش که آنهایی که تولید بیشتری دارند باید درآمد بیشتری داشته باشند، اما هیچ فردی نباید پایین تر از کمینه استاندارد مصرفی قرار گیرد.(ماسگریو،۱۳۷۲:۱۲۷) مثل فراهم کردن حداقل معیشت برای همه، توزیع شیر در بین همه مردم، آموزش های رایگان همگانی و... اینها مواردی است که کمینه استاندارد مصرفی را تامین می نماید. در مرحله بعدی می توان فضای رقابتی را بین عموم مردم گسترش داد تا هر فردی بر اساس تلاش و ذکاوتی که دارد در جامعه به کسب درآمد بپردازد. این معیار ترکیبی برای جوامع درحال توسعه و جهان سوم مناسب تر خواهد بود، چرا که در این جوامع تعداد زیادی از افراد در زیر خط فقر قرار دارند.