بخش سوم نگرش دکتر نعمت الله فاضلی درباره زندگی فقرا در این یادداشت با ویرایش و تلخیص اندک ارائه می گردد، به این امید که دید ما را نسبت به جهانی که در آن زندگی می کنیم توسعه دهد:
گمان میکنم اگر اکنون توصیفی از خوشیها و شادیهای انسانهای فقیر ارایه کنم متهم به نوعی رمانتیسیزم و واقعگریزی میشوم. اما برای این که از چنین اتهامی جلوگیری کنم میخواهم به یک اثر کلاسیک بپردازم و با استناد به این اثر کلاسیک بزرگ نشان دهمکه شادی و خوشی برای فقرا نه تنها وجود دارد، بلکه راهکار اصلی فقرا برای مواجهه با فقر و سازگاری با زندگی، تولید شادی است. شادی اگر برای اغنیا غایت و هدف زندگی است، فقرا آن را راهکاری برای مواجه با فقر و فرار از فشارها، رنجها، محرومیتها، ناامیدیها، و دیگر مشکلات کوچک و بزرگ خود انتخاب میکنند. اسکار لوییس (1914 - 1970) در کتاب فرزندان سانچز تلاش میکند تا تصویری از زندگی فقرا ارایه کند. اسکار لوییس در سال 1959 کتاب فرزندان سانچز را که حاصل مطالعه میدانی مردم نگارانه طولانی مدت او در بین خانوادههای فقیر مکزیکوسیتی بود، منتشر ساخت. اسکار لوییس در این کتاب مفهوم فرهنگ فقر را ابداع کرد. به اعتقاد لوییس فقر نوعی شیوه زندگی است به این معنا که فقر عبارت است از مجموعه ظرفیتها، باورها، ارزشها، قانونها، عرفها، هنجارها و اعمال الگومندی که اجتماعات و گروههای فقیر آنها را درونی کردهاند و از نسلی به نسل دیگر منتقل میکنند. فرهنگ فقر به مثابه شیوه زندگی به نوعی به فقرا این امکان را میدهد که بتوانند با سختیهای زندگی کنار بیایند. وضعیت خود را در جهان بفهمند، هویت و معنایی بر پایه فقر برای خود دست و پا کنند و به کمک فرهنگ فقر با شرایط زندگی خود را سازگار سازند. به اعتقاد اسکار لوییس فرهنگ فقر عبارتست از نوعی جهان بینی تقدیر گرایانه، یعنی اینکه فقرا به دلیل ناتوانی در تغییر سرنوشت خود به این باور رسیدهاند که خداوند و دست سرنوشت یا تقدیر چنین چیزی برای آنها رقم زدهاست. از این رو فقرا به سرنوشت خود رضایت میدهند و تسلیم تقدیر میشوند. همچنین فرهنگ فقر عبارت است از نوعی فرهنگ لذت طلبی. از آنجا که فقرا نیازی به رعایت همه آداب و اصول و اسلوب طبقات میانی یا طبقات فرادست اجتماعی ندارند، احساس می کنند که میتوانند هر چه میخواهند بگویند و بشنوند و انجام دهند. رعایت ادب و آداب در زندگی اجتماعی و تن دادن به انضباط و نظامات مدرن، تنها امری اخلاقی نیست، بلکه به موقعیت افراد نیز بستگی دارد. کسانی نظم اخلاقی موجود و آداب آن را کاملا پذیرا هستند که حفظ وضع موجود با منافع آنها سازگاری دارد. فقرا که در وضع موجود نفعی برای خود نمیبینند التزامی هم برای رعایت همه آداب آن ندارند، در نتیجه بسیاری از خویشتنداریها، مبادی به آداب بودنها، و تندادنها برای فقرا اهمیت و معنایی ندارد. از این رو آنها گویی آزادترند. علاوه بر این فقرا نمی توانند خوشی های بزرگ را تجربه کنند. مسلما لذت ناشی از سفرهای دور و دراز، زیستن در جزایر قناری یا خوشیهای ناشی از زیستن در کاخهای بزرگ و باشکوه و حتی خوردن غذاهای لذیذ و متنوع بهداشتی و سالم برای بسیاری از فقرا همیشه امکان پذیر نیست. اما به همین دلیل فقرا ناگزیرند خوشی های کوچک را مغتنم بدانند، دم را غنیمت شمارند و به جای جست و جوی خوشی های بزرگ زندگی را در همین لحظه های کوتاه تجربه کنند. فقرا به دلیل اینکه فقیرند به یکدیگر نیازمندترند . آنها چندان از یکدیگر دور نمیشوند. آیین ها، رسوم و گردهماییهای کوچک و بزرگ از ضرورتهای زندگی فقیرانه است. آنها نیاز دارند تا در عروسیها، مجالس ترحیم و هرجایی که غذایی هست، و فرصتی برای زندگی، مشفقانه شرکت کنند. فقرا ناگزیرند یکدیگر را دریابند. بین آنها داد و ستدهای زیادی همیشه در جریان است. باید به یکدیگر قرض دهند، در کارها یکدیگر را یاری کنند، آنها یکدیگر را اگر چه گاه با خشونت و ظاهری نامهربان اما عمیقا دوست دارند. فقرا به نوعی ناگزیرند بدون اتکا به فناوریهای پیشرفته یا بدون واسطه پول و سرمایه تنها با ابزارهای ساده انسانی مثل شوخیها، گپ زدنها، یا حتی کشتیگرفتن و بازیهای جسمی با همین اندامهای ساده بدن، شادیهای انسانی را تمرین کنند. فقرا ناگزیرند به جسمشان خیلی تکیه کنند. اگر برای ثروتمندان بدن هدف زندگی است، برای فقرا، جسم و جان، ابزار انهاست. آنها بارکشی میکنند، یا کارگری و عملگی. آنها به کمک بدنهایشان پول در میاورند همین است که بدنهای آنها مجروح می شود. اما در عین حال بدن ابزار اصلی شادیها و لذتهای آنها نیز هست. مالتوس (توماس رابرت مالتوس 1834-1766)، جمعیت شناس کلاسیک میگفت: فقرا بستر گرمی دارند. شاید برای همین فقرا، عیالوارترند و خانواده ای شلوغ دارند. گاهی ما گمان میکنیم که شراب خواری و افراط در لذتهای جسمانی، موجب فقر میشود، اما تحقیق کلاسیک اسکار لوییس نشان می دهد که لذات جسمانی، بخشی از فرهنگ فقر است. فقرا ناگزیرند که به جسم خود تکیه کنند. شاید اگر آنها هم میتوانستند سفرهای توریستی به اقصی نقاط عالم داشته باشند، یا اگر میتوانستند خانهای مجلل با همه امکانات داشتهباشند، یا اگر فقرا آن قدر کار و مشغله و سرمایه داشتند که دیگر مجال سرخاراندن برایشان نبود، دست از سر جسم نحیف و آسیب دیدهشان برمیداشتند. فقرا ناگزیرند برای آرام کردن بدن بارکش یا زحمت کش خود، تن به تجربه های تلخی مثل نوشیدن الکل، استعمال دخانیات و لذات جسمانی پرمخاطره بدهند.
بگذارید یک لحظه از زاویه ای دیگر به روایتی که گفتیم نگاه کنیم. جسم فقرا، ابزار زندگی و لذت های گوناگون آنهاست. اگر از منظر شادی و خوشیهای کوچک نگاه کنی، فقرا، فارق از علتها و معناهایی که میتوان برای شادخواری ها یا لذتهای انها در نظر گرفت، واقعیت این است که تجربههای گوناگونی از خوشی و شادی را به دست می اورند. البته شادیهای فقیرانه، چندان تشریفات و تجملات پر زرق و برق و هیاهو ندارد. شادیهای فقیرانه محدود به شادیهای جسمانی و انسانی است که حلقههای کوچک فقرا آنرا تجربه میکنند.
دکتر نعمت الله فاضلی، محمدرضا آرمان مهر
سلام استاد ممنون مقاله ی جالبی بود فقط یه سوال داشتم با توجه به اینکه ذکرکردید که فقر مجموعه ای از ظرفیت ها باور ها ارزش ها است که گروه های فقیر آن ها را درونی کرده اند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می کنند یا اینکه رعایت ادب و آداب تنها امری اخلاقی نیست بلکه به موقعیت افراد بستگی دارد به نظر شما عادلانه است که این تعریف بپذیریم ؟ به نظرم اصل وجودی هر انسان بعد روحیش خیلی از انسان های فقیر هستند که موقعیت اجتماعی ندارند درآمد بالایی هم ندارند اما دل بزرگی دارند که مملو از عشق و محبت نه تنها به خانواده خودشان بلکه به بقیه افراد هم هست من یه کلیپ داشتم درین مورد که فرد فقیری در آمریکا پشت در رستورانی نشسته بود نزدیک به ۲۰ نفر از جلوی این فرد رد شدند اما دریغ از ذره ای کمک اما همون فرد فقیر پسماند یک پیتزا که بهش داده بودند داد به فقیری که از جلوش رد میشد !!!! به نظرتون این فرد لایق بهترین ها نیست تو دنیا؟ اگه واقعا نیست چرا باید ارزش های گروه های فقیر را درونی بدونیم که قابلیت انتقال دارند از نسلی به نسل دیگر؟
نکته جالبی است