در این یادداشت شعری نو به نام عدالت از دیوان اشعار ف. شیدا بیان می شود که در عین سادگی زیبا هم هست. اشاره دارد به ارمان شهر عدالتی که روزی در گیتی برپا خواهد بود.
بی جواب نخواهد ماند
یک روز عدالت نفسی طوفانی خواهد کشید
و آن خاکستر را با خود خواهد برد
و آنگاه آتش حق جوئی بر خواهد خواست
به سوزاندن ظلمی سیاه
که زندگی را
به تاریکی برده و من و تو را
دست بسته برجای نهاد
دیر نخواهد بود آن روز
خداوند در همه جا ناظر است
و خشم او را
گریزی نیست
انتظار به پایان خواهد رسید
و آن کس که ظلم پیشه کرد
تاوان پس خواهد داد
بر روی همین زمین
اسمان جای خویش دارد
زمین عدالت خویش را
بر روی زمین از خدا خواهد خواست
از درد تمامی چشمانی که
حسرت زده بر خاک زمین
چشم دوخته و گریستند
و آن روز دیر نخواهد بود