آرمان عدالت

علمی- پژوهشی- اجتماعی- خبری

آرمان عدالت

علمی- پژوهشی- اجتماعی- خبری

شعر عدالت(17):عدالت خواهی جوهره شعر

شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد. این حادثه از بحران هایی ناشی می شود که گاهی در کارکردهای زبان پدید می آید. زبان، کارکردهایی دارد و هرگاه که این کارکردها دچار نقص می شوند، شعر برای بازسازی و ارتقای جایگاه زبان وارد صحنه می شود. حادثه شاعرانه به معنای احیای کارکردهای زندگی بخش زبان است. در گفت وگوهای روزمره ممکن است جمله «من گرسنه ام، به من کمک کنید.» کارکرد خودش را از دست بدهد و عکس العمل مناسبی به دنبال نداشته باشد، اما وقتی همین مفهوم قالبی هنری و شاعرانه پیدا کند، انرژی تازه ای می یابد و می تواند نظام زبانی مخاطب را به هم بریزد. هر کس نظام زبانی و جمله بندی درونی ویژه ی خود را دارد که رفتارهایش را توجیه می کند. یک قطعه شعر می تواند به این نظام نفوذ کند و دائم در ذهن تکرار شود و جمله بندی فرد را به هم بریزد. آجرهایی که ساختمان روانی انسان را می سازند همین جمله ها هستند. هنر، یک جمله تازه و تأثیرگذار به جان این ساختمان می اندازد و ارتعاش ایجاد می کند. هرچه قدرت هنری کار بیشتر باشد، این ارتعاش ها و لرزه ها شدیدتر می شود. آدم ها مدام صداهای خودشان را می شنوند و گوششان در برابر صداهای معمولی بسته است. شعر می تواند این سد را بشکند و به لایه های درونی ذهن نفوذ کند. پس شعر اساساً با «عدالت» آغاز می شود و مسئله اش رفع اختلال و بازیابی حق زیستن (آن هم زیستنی عاشقانه و آزاد) است و این حق از ابعاد الهی وجود انسان به شمار می آید. زیبایی به معنای اجازه دوست داشتن و دوست داشته شدن است. تعریف زیبایی و عدالت یکی است؛ اینکه هر چیزی در جای خودش باشد. شعر هیجان و شورشی است در برابر اختلال ها و به هم ریختگی جای اشیا. پس هر شاعر حقیقی، شاعری عدالت خواه است. تعریف قرآن از شعر مؤمنانه، کاملاً ادیبانه و کارشناسانه است و دادخواهی (انتصار) در مرکز آن قرار دارد. وظیفه شاعر واقعی همین دادخواهی و مبارزه با اختلال های زبانی است.
شاعران تأثیرگذاری داشته ایم که حادثه های مهمی آفریده اند. شعر «مولا ویلا نداشت» علیرضا قزوه یا بعضی شعرهای محمدکاظم کاظمی، که بارها تکثیر شده اند، حادثه ای مهم به شمار می آیند. وقتی از شعری این همه استقبال می گردد، معلوم می شود که شاعران تا حدودی کار خوشان را انجام داده اند. اتفاق ناخوشایندی که چند سال پس از انقلاب رخ داد این بود که بسیاری از هنرمندان به دلیل ریا و تحجر در سطح های رویین سیاست و فرهنگ، کم آوردند و کنار کشیدند. ریا، تحجر و مدیریت های ناشیانه ی فرهنگی بسیاری را سرخورده کرد، وگرنه مفاهیم انقلاب اسلامی آن قدر شکوه و درخشش داشت که هنرمندان و شاعران یک عمر از این مفاهیم مایه بگیرند. مفاهیم انقلاب ما از مفاهیم مبارزه های شیلی کمتر نیست، اما هنرمندان ما به اندازه ی پابلو نرودا به آن ادای دین نکردند. البته شاید ضعف مبانی فکری و فلسفی هنرمندان هم در این کم آوردن و کنار کشیدن ها بی تأثیر نباشد.
دانش بسیار مهم است؛ اگر عمق فکری نباشد و فقط بخواهیم بر عاطفه و احساس تکیه کنیم، حرکت ما پایدار نخواهد بود و نوعی هُرهُری مذهبی گریبان گیر هنرمند می شود. هنر عالم خلاقیت و خیال است. خیال از امکانات بزرگی است که خدا به بشر داده است تا بتواند حیاتش را گسترش دهد. خیال در پیشرفت علوم و تکنولوژی سهم مهمی داشته؛ برای مثال انسان، نخست خودش را با بال و در حال پرواز تخیل کرده و سپس به سمت اختراع هواپیما گام برداشته است. خیال می تواند به اندیشه کمک کند، اما تخیل به تنهایی راه به جایی نمی برد. عملکرد خیال تولید چینش هایی متفاوت از آنچه داریم است، پس باید ماده ی خامی در دست داشته باشد و با آن بازی کند تا از آدم چیزی بسازد. بچه ای که خیال قوی دارد، اما سواد ندارد نمی تواند خلاقیتش را بروز دهد و شکوفا کند. بسیاری از اندیشمندان بزرگ اهل خیال پردازی و هنر هم هستند. ما به آدم های دو وجهی نیاز داریم. هنرمند باید حداقل مبانی و مبادی دستش باشد و با استفاده از آنها نوآوری کند. 
شعری که در خدمت زندگی باشد، امید را نمی کشد و سیاه نمایی نمی کند. شعر سیاه، شعر حقیقی نیست و اصلاً در تعریف شعر نمی گنجد، اما شعر اعتراض شعری است که درنهایت زندگی ساز است، سیاهی ها را نشان می دهد، اما برآیند آن سیاه نیست. شعرواره هایی که به کلی تلخی و سیاهی اند و هنگام خواندن آنها حس مرگ به خواننده دست می دهد و انگار گوشت مرده زیر زبان او می گذارند، نسبتی با حقیقت، زندگی و شاعری ندارند. شاعر حقیقی و مسلمان می داند که زندگی حقیقی، تازه بعد از مرگ و پایان یافتن این جهان مادی آغاز می شود، پس هرقدر در این جهان تلخی ببیند دچار یأس و دل مردگی نمی شود. شاعر مسلمان براساس تعریف قرآن در سوره شعرا «ذکر کثیر» و «عمل صالح» دارد و به دنبال صلاح و اصلاح است نه تخریب و افساد. در قرآن از یک سو «ذکر والله کثیرا» برای شاعران مؤمن آمده و از سوی دیگر عبارت «الا بذکرالله تطمئن القلوب» ذکر شده است، پس شاعر مؤمن دلش آرام است. مؤمن، اگر شمشیر هم می زند، از روی عشق و مهر می زند نه کینه و نفرت. چنین فردی به فکر عدالت است. شعری که پر از کینه و مرگ و نفرین باشد شعر عدالت نیست. شعر اعتراض با «طنز»، «زیبایی»، «عشق» و «حماسه» آمیخته است و همه ی این ویژگی ها از تلخی زبان می کاهد. شعر قیصر را ببینید، حتی وقتی اعتراض می کند، زبانی پر از زیبایی های لفظی و خیالی دارد و شعرش شعر مرگ نیست یا محمدکاظم کاظمی و قزوه، بسیار از طنز و حماسه بهره می برند. 

علی محمد مؤدب 

شعر عدالت(16): شعر نو

در این یادداشت شعری  نو به نام عدالت از دیوان اشعار ف. شیدا بیان می شود که در عین سادگی زیبا هم هست. اشاره دارد به ارمان شهر عدالتی که روزی در گیتی برپا خواهد بود.

بی جواب نخواهد ماند
یک روز عدالت نفسی طوفانی خواهد کشید
و آن خاکستر را با خود خواهد برد
و آنگاه آتش حق جوئی بر خواهد خواست
به سوزاندن ظلمی سیاه
که زندگی را
به تاریکی برده و من و تو را
دست بسته برجای نهاد
دیر نخواهد بود آن روز
خداوند در همه جا ناظر است
و خشم  او را
گریزی نیست
انتظار به پایان خواهد رسید
و آن کس که ظلم پیشه کرد
تاوان پس خواهد داد
بر روی همین زمین
اسمان جای خویش دارد
زمین عدالت خویش را

بر روی زمین از خدا خواهد خواست
از درد تمامی چشمانی که
حسرت زده بر خاک زمین
 چشم دوخته و گریستند
 و آن روز دیر نخواهد بود

شعر عدالت(15): عدالت در بوستان سعدی2

  سعدی ابواب بوستان را به ده باب تقسیم می کند. نخستین باب از ابواب ده گانه بوستان باب عدالت است . سعدی در ابواب ده گانه بوستان خواسته است سیمای یک انسان نمونه آرمانی را ترسیم کند و انسان ها را به سوی صلاح و سداد رهبری کند. و چون سعدی جور و ستم ستمگران قرن هفتم هجری را به چشم دیده و این مسئله در روحیات او موثر بوده، بر آن شده است که از عدل سخن گوید و ستمگر را  از ستم بر زیردست باز دارد و روی هم رفته سعدی در هر باب از ابواب ده گانه بوستان، در این اندیشه بوده که انسان را به سوی کمال ترقی دهد و انسان آرمانی را مجسّم نماید. باب عدل که بیش از پنجاه قطعه و متجاوز از 900 بیت شعر دارد، طولانی ترین ابواب ده گانه بوستان است که در آن سه قصه درباره خودسعدی و سیزده قصه از زبان شخصیت های تاریخی و چهل قصه نیز قصه های عمومی است. هدف سعدی از بیان این داستان ها نصیحت پادشاه و حاکم  و آشنایی او به تدبیر شئون ملک داری و رعیت داری است. 
شنیدم که خسرو به شیرویه گفت /  در ان دم که چشمش زدیدن بخفت
بر آن باش تا هرچه نیت کنی / نظر در صلاح رعیت کنی
الا تا نپیچی سر از عدل و رای / که مردم ز دستت نپیچند پای
گریزد رعیت ز بیداد گر  / کند نام زشتش به گیتی سمر
بسی بر نیاید که بنیاد خود / بکند ان که بنهاد بنیاد بد
خرابی کند مرد شمشیر زن / نه چندان که دود دل طفل و زن
چراغی که بیوه زنی برفروخت / بسی دیده باشی که شهری بسوخت
ازآن بهره ورتر در افاق نیست / که در ملکرانی به انصاف زیست
چو نوبت رسد زین جهان غربتش  / ترحم فرستند برتربتش
بد و نیک مردم چو می بگذرد  / همان به که نامت بنیکی برند
در این شعر، از زبان خسرو، پادشاه ساسانی، در حال احتضار و آن گاه که می خواهد به خواب ابدی فرو رود و یک سلسله اندرز به شیرویه فرزند خود می گوید و به انسان ها هشدار می دهد : ای انسان آگاه باش و در این اندیشه باش که از دادگری و عدل و رای و اندیشه صواب روی بر نتابی که اگر چنین کردی، مردم از بیداد تو می گریزند و از دیار تو به ملک دیگری می روند. در همین داستان به شاهان توصیه می کند که از فرمانروایی که در روزگار فرمانراییش بر آیین عدل و داد فرمان راند و در ملکرانی بر ایین عدل و انصاف و راستی و صواب باشد، کسی بهتر نیست و او از همه کامیاب تر است. سعدی در انتخاب کارگزاران دستور العمل مناسبی صادر کرده و گفته است که کار مردم را به کسی واگذار که خدا را بشناسد و تقوا داشته باشد و از خدای بهراسد، زیرا آن کس تقوا ملکه او شده باشد، کشور را آبادان و خاطر خلق را شاد خواهد کرد .

http://www.tebyan.net و محمدرضا آرمان مهر

شعر عدالت(14): عدالت در بوستان سعدی1

بی شک هر جامعه به موجب تعارضات درونی خود در بر گیرنده طبقات و نیروهای گوناگون است. طبقات مختلف اجتماعی ماهیتی اقتصادی،نظامی آموزشی و...دارند. روح انسان دوستی در اشعار سعدی متجلی است، او عدالت را اساس کشورداری می داند. اساس عالم مطلوب سعدی عدالت است و دادگستری به تعبیر او «نگهبانی خلق و ترس خدای» است. سعدی با در نظر گرفتن ویژگی قشرهای اجتماعی افراد و نیز شئونات اجتماعی آنان به هدایت آنان و پند و اندرز دهی آنان می پردازد و بر آن است تا سلاطین و پادشاهان را به این نکته یاداور شود که حقوق تام و مصالحه ناپذیر انسان پیوسته در برابر مصالح دولتی و سیاسی ارجحیت دارد. او معتقد است که تضمین سلامت و امنیت فردی در جامعه تنها در صورتی امکان پذیر است که منشا و صاحب قدرت سیاسی به حفظ و حراست از حقوق افراد جامعه توجه نماید و به  آن عمل نماید. وی پیشرفت حکومت را متکی بر پیوند با مردم می داند. درجهان مطلوب سعدی ستم و بیداد مذموم  است. وی بر آن است تا فاصله ایجاد شده اجتماعی که شامل شکاف های فرهنگی، قومی، زبانی، مذهبی و اجتماعی است، و به واقع نتیجه مسایل و حوادث اجتماعی است به گونه ای بیرنگ نماید تا بتواند به انسجام و همبستگی که غایت نهایی وی می باشد دست یابد، چرا که در صورت استمرار این امر و عمق یافتن این فاصله ها و شکاف های موجود در سطح اجتماعی با گذر زمان مردمان هویت ملی خویش را نیز به دست فراموشی خواهند سپرد، و درنهایت از هم گسختگی جامعه به سوی قهقرایی عظیم سوق خواهد یافت . او در صدد است تا میان طبقات گوناگون اجتماعی که عمدتا" متشّکل از صاحبان قدرت و رعیت یا مردمان عادی اجتماعی هستند نوعی وفاق ایجاد نماید. گرچه او قادر به از بین بردن این فاصله های طبقاتی نیست، اما در تلاش است تا هر طبقه و گروه را با حقوق انسانی و مسئولیت هایش آشنا سازد تا از این طریق با حفظ ویژگی های اجتماعی هر طبقه به انسجام و وحدت ملی مورد نظر دست یابد. با توجه به این که بوستان سعدی در قرن هفتم هجری به رشته تحریر در آمده است، در این یادداشت اوضاع اجتماعی ایران در قرن هفتم بیان گردیده و در یادداشت بعدی به عدالت مورد نظر سعدی با ذکر نمونه ای از اشعار بوستان سعدی اشاره می شود.
عصر سعدی مصادف با استیلای مغولان بر این سرزمین است. استیلایی که در آن کشتارهای بی امان ، قتل عام های پی در پی،شکنجه ها و آزارها، ساختن مناره ها از سرهای آدمیان ، دزدی و غارت و... در این سرزمین رواج یافت. همزمان اروپا در گیر و دار جنگ های صلیبی است که در قرن یازدهم یا سیزدهم در این سرزمین ها اتفاق افتاد. ایران در آستانه قرن هفتم هجری از یک سو در مرحله ای از پیشرفت مساعد فرهنگی و اجتماعی بود و از سوی دیگر مواجه با بی تناسبی حاکمیت زمان با محتوای آن پیشرفت، که حمله مغول نیز به نوبه خود بر پیچیدگی آن افزود. حاصل این مشکلات مداوم فقر روزافزون و خرابی پیاپی و فتور و سستی دمادم برای مردم ایران بود. مغولان با داشتن مقررات خاص و تشکیلات بیابانی خود بسیاری از مقررات و رسوم ممالک مفتوح را واژگون کردند و از میان بردند. نتیجه مستقیم چنین وضعی از میان رفتن تشکیلات منظم اجتماعی متمدنین مغلوب بوده است. فقر و تهیدستی که معلول غارت زدگی و دربدری بود، آشفتگی نظام اجتماعی را شدیدتر و ریشه دارتر می ساخت. ملت ایران با حمله خان ومان سوز مغول به نحوی فاسد شده و ارزش های اجتماعی خود را از دست داده بود که افرادش به جای اتحاد و اتفاق در برابر بیگانگان غالب، به جان یکدیگر می افتادند(صفا، ذبیح الله ؛1372) . (ادامه دارد)

http://www.tebyan.net و محمدرضا آرمان مهر 

شعر عدالت(13)

پایداری حکومت‌ها و ایجاد امنیت در جوامع هم در سایۀ اجرای دادگری محقّق می‌شود. این امر نیز در اشعار بیشتر شعرا مشهود است که به برخی از این اشعار اشاره می‌شود:
مملکت از عدل بُوَد پایدار/ کار تو از عدل بگیرد قرار 
«نظامی»
عدل کن عدل که گفته‌اند حکیمان جهان/ مملکت بی‌مدد عدل نماند به جای 
«ملک‌الشعرای بهار»
عدل آمد و امن آمد و رستند رعیّت / از پنجۀ‌ گرگان ربایندۀ غدّار
«فرخی سیستانی»
داد کن، از همّت مردم بترس/ نیمشب از بانگ تظلّم بترس
«نظامی»
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد/ جهان بگیرد، اگر دادگستری داند
«حافظ»
محتوم است که دادگری، ماندگاری می‌آورد و دادگر، اگرچه جسمش از این دنیا می‌رود، نامش در این گنبد دوّار به یادگار می‌ماند. فردوسی حکیم چه دلنشین این حقیقت را به نظم کشیده است، آنجا که می‌سراید:
اگر دادگر باشی ای شهریار/ نمانی و نامت بُوَد یادگار
و در جای دیگر می‌گوید:
اگر کشور آباد داری به داد/ بمانی تو آباد و از داد، شاد
و همین‌طور در جایی دیگر در این باره سروده است:
فریدون فرّخ فرشته نبود/ به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دِهِش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن، فریدون تویی
برخی از شعرا هم معتقدند که هرکس در این دنیا دادگر باشد، علاوه بر نیکنامی که نصیبش می‌شود؛ آن دنیای خود را هم آباد می‌کند و دادگران همواره پیروزمندانند. همچنان که علامه دهخدا می‌گوید:
همه داد کن تو به گیتی درون/ که از داد هرگز نشد کس نِگون
نظامی هم می‌سراید:
هرکه در این خانه شبی داد کرد/ خانۀ فردای خود آباد کرد
در بین مشاغل هم برخی از شغل‌ها و در صدر آنها دو شغل مهم و حساس قضاوت و وکالت با عدالت عجین شده‌اند و توجه نکردن به عدالت در آنها مایۀ خُسران و تباهی است. در واقع، وظیفۀ اصلی صاحبان این‌گونه حِرف، اجرای عدالت است و بس. زمانی سروده بودم که:
سرمنزل دو شغل، ظهور عدالت است/ آن دو یکی قضاوت و دیگر وکالت است
روزنامه اطلاعات، محمدرضا آرمان مهر

شعر عدالت(12)

 اهمیت وافر و بی‌بدیل بودن عدل بر همگان واضح و مبرهن است و از قدیم عدالت عمومی، بهترین آرزوی هیأت اجتماعیه است. قدیمی‌ترین اصطلاح حقوقی در تاریخ تمدن انسانی هم عدالت است. واقعیت امر نیز همین است که جهان بدون عدل، بی‌معناست و تمام عالم و هر آنچه در اوست، بر پایۀ عدالت بنا نهاده شده است. ملک‌الشعرای بهار چه زیبا سروده است:
آسمان ز عدل برپا شد/ و اَنجُم از عدل، عالم آرا شد
وین سُرادِق که بی‌ حسابستی/ عدل اگر نیستی، خرابستی
و حافظ هم چه حکیمانه گفته است:
دور فلکی یکسره بر مَنهَج عدل است/ خوش باش که ظالم نَبرد بار به منزل
در مورد این که عدالت به چه معنی است، بهترین و کاملترین معنی در نهج‌البلاغه آمده است. آنجا که حضرت علی(ع) می‌فرماید: «عدالت، هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد...». و مولوی همین فرمایش مولای متقیان را با تبحّر تمام این‌گونه به نظم کشیده است:
عدل چِبود، وضع اندر موضعش/ ظلم چِبود، وضع در ناموضعش
عدل چِبود، آب ده اشجار را/ ظلم چِبود، آب دادن خار را
تردیدی نیست که عدالت را با هیچ عوضی نمی‌توان به معاملۀ پایاپای گذاشت و حتی عدالت از منظری برتر و بهتر از عبادت است؛ به نحوی که بسیاری از بزرگان معتقدند یک ساعت عدالت بهتر از هزار سال عبادت است. صائب هم در این مورد گفته است: عدالت کن که در عدل آنچه در یک ساعت به دست آید، میــسر نیــست در هفـتاد ســال اهل عـــبادت را.
حافظ هم سروده است:

شاه را بِه بُوَد از طاعت صد ساله و زهد/ قدر یک ساعت عمری که در او داد کند.

پایان سخن در این مقال آن که به قول خواجه نصیر طوسی: «در بین فضائل، هیچ فضیلتی کاملتر از فضیلت عدالت نیست.»

روزنامه اطلاعات، محمدرضا آرمان مهر

شعر عدالت(11): شکایت پیرزن

شعر شکایت پیرزن پروین اعتصامی از اشعاری است که وی با بیان داستانی از رویارویی یک پادشاه با پیرزنی روستایی، مشکلات و معضلات مهمی از جامعه را از زبان پیرزن به تصویر می‌کشد:
روز شــــکار، پـــیرزنی با قبــــاد گفت/ کز آتــش فســـاد تو، جز دود آه نیـــست
روزی بـــیا به کلبـــه ما از ره شــــکار/ تحــقیق حال گوشــــه‌نشینان گناه نیست
هنگــام چاشـت، سفره بــی‌نان ما بــبین/ تا بنگری که نام و نـــشان از رفاه نیست
دزدم لحــاف برد و شبان گاو پــس نداد/ دیگر به کشـــور تو، امان و پناه نیــست
سنگــینی خراج، بمــا عرصه تنـــگ کرد/ گــندم تراست، حاصل ما غیر کاه نیـست
در دامــــن تو، دیــده جز آلودگــی ندید/ بر عیب های روشن خویشت، نگاه نیست
حکم دروغ دادی و گفتــــی حقیقت است/ کــار تباه کــردی و گـــفتی تباه نیــست
صدجور دیدم از سگ و دربان به‌درگهت/ جز ســفله و بخیل، درین بارگـــاه نیست
ویرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهــی/ یغماگر است چون تو کسی،‌ پادشاه نیست
مُردی در آن زمان که شدی صید گرگ آز/ از بهر مُرده، حاجت تخت و کلاه نیست
یک دوست از برای تو نگذاشت دشــمنی/ یک مرد رزمجـوی، ترا در سپـــاه نیست
جمـــــعی ســیاه روز سیه کاری تواَند/ باور مــکن که بهر تو روز سیـــاه نیست
مــزدور خفته را ندهــــد مزد، هیچکس/ میـدان همت است جهان، خوابگــاه نیست
تقویم عمر ماست جهان هرچه‌می‌کنیم/ بیرون ز دفتر کــهن سال و مـــاه نیست
سختی‌کشی ز دهر، چو سختی‌دهی به خلـق/ در کیفر فلــــک، غلط و اشــــتباه نیست
مهمترین نکته ای که پروین در این شعر بر آن تاکید دارد این است که سیاهی و تباهی جامعه در اثر فساد و هوسرانی حاکمان فاسد است.  به نظر می رسد تحقق عدالت، باید در درجه اول از حاکمان جامعه شروع شود تا به همه اقشار سرایت کند. به دیگر سخن نیاز به حرکت از بالا به پایین است. سران جامعه باید از نزدیک به دردهای اجتماعی آشنا باشند تا بتوانند درمان درخوری را ارائه دهند.  بی‌خبری از وضع زندگی مردم و قدرت طلبی حاکمان باعث سیاه‌ روزی و تیره بختی مردم جامعه خواهد شد. و اگر حاکم بر مردم سخت بگیرد، عاقبت نیز دچار سختی و رنج خواهد شد.   

شعر عدالت(10): آسایش بزرگان

این یادداشت به شعری از پروین اعتصامی اختصاص یافته است. او در شعر زیر خصوصیات و صفاتی را بر می‌شمارد که انسان‌های دارای روح بزرگ و  پاک باز در اجتماع از آن برخوردارند و آسایش و زندگی سالم را بر مبنای آن خصوصیات پیش می‌برند:
شنـــیده‌اید که آسایش بزرگان چیست/ بــرای خاطـــر بیچارگان نیاســـودن
به کاخ دهر که آلایش است بنـــــیادش/ مقیـــم گشتن و دامان خود نیــالودن
همـی‌ ز عادت و کردار زشت کم کردن / هماره بر صفت و خوی نیـک افزودن
ز بهـــر بیهده، از راستـی بری نشــدن / برای خدمــت تن، روح را نفرســودن
برون شدن ز خــرابات زندگــی هشیار / ز خود نرفتـــن و پیمانه‌ای نپیــمودن
ز تیره‌روز و تهیدست و خسته پرسیدن / از آنکه هیچ خبر نیست با خــبر بودن
نخست درس هنــر را به کودکی خواندن / کدام درس هنــر، عیب خلق ننــمودن
رهی که گمرهیش در پی است نسپردن/ دری که فتنه‌اش اندر پس است نگشودن.
در این شعر پروین  به دو بعد عدالت فردی(گرایش به تطهیر روح و روان) و عدالت جمعی(توجه به ضعیفان جامعه) توجه دارد. او توصیفی از شخصیت انسان‌های بزرگ روزگار خود دارد و اذعان می‌کند که آسایش و زندگی که انسان‌های بلندمرتبه در اجتماع دارند بر مبنای این است که فقر و رنج دیگران همیشه آن‌ها را آزرده خاطر می نماید و تا نیازمندی در اطرافشان هست آسایش خود را در این می‌بینند که به رفع نیازهای وی بپردازند. انسان‌های متعالی و بزرگ در هر کاخ و تجملاتی دنیوی که قرار گیرند وابسته بدان نمی‌شوند و خود را به دستاویز مادیات قرار نمی‌دهند. این افراد از کردار زشت خود پرهیز می‌کنند و صفات نیک را در شخصیت خود پرورش می‌دهند و به اعتلای روح  بیش از پرورش جسم اهمیت می دهند. این افراد پیوسته در پی دستگیری از مستمندان و انسان‌هایی که در تنهایی و عزلت و فقر زیست می‌کنند می‌باشند، و با درد دردمندان دردمندند. به قول سعدی:

بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند 

چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی

احمدرضا کشاورز، محمدرضا آرمان مهر

شعر عدالت(9): فقر چیست؟

دکتر علی شریعتی از متفکران معاصر است که ادبیات زیبای انقلابی او همچنان می درخشد. متن زیر را درباره فقر گفته است:


می خواهم بگویم ...... 

فقر همه جا سر می کشد ....... 
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتاب های فروش نرفته یک کتاب فروشی می نشیند ......
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد می کند ...... 
فقر ، کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود .....
فقر ، همه جا سر می کشد ........
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است.

این متن زیبا، ما را به ریشه های اصلی فقر می کشاند. حتی ریشه فقر اقتصادی هم فقر در تفکر است. اگر ثروتمندان کمی به عاقبت خود فکر کنند، شاهد فقر محرومان نخواهیم بود. اگر فقرا هم بیندیشند، خواهند توانست با تکیه بر استعدادهای خدادادی خود، خویش را از فقر اقتصادی نجات دهند. آری، فقر اقتصادی مرگ سرخی است که ریشه آن فقر در اندیشیدن است.

شعر عدالت(8): گر شد از جور شما خانه موری ویران/ خانه خویش محال است که آباد کنید

 شعر زیر از جمله اشعار زیبای ملک‌الشعرای بهار است. در این شاهکار ادبی سه بیت فوق العاده درباره عدالت آمده است که انسان را به وجد می آورد. 
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید/ قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا/ بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود/ بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان/ چو تماشای گل و لاله و شمشاد کنید
هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس/ برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک/ فکر ویران شدن خانه صیاد کنید
شمع اگر کشته شد از یاد مدارید عجب/ یاد پروانه هستی شده بر باد کنید
بیستون بر سر راه است مبادا از شیرین/ خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه/ ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید
گر شد از جور شما خانه موری ویران/ خانه خویش محال است که آباد کنید
کنج ویرانه زندان شد اگر سهم بهار/ شکر آزادی و آن گنج خدا داد کنید

همان طور که ملاحظه می شود در کنار توجه به گوهر گرانبهای آزادی، بهار به عدل و داد نیز توجه دارد:

1. آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک/ فکر ویران شدن خانه صیاد کنید 

در این بیت به همه هشدار می دهد که تنها به فکر خویش نباشند، بلکه به فکر از بین بردن ظلم اجتماعی و در واقع زدن تیشه به ریشه ستم باشند.
2. جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه/ ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید

نکته زیبای این بیت این است که جور و ستم را کوتاه کننده و برباد دهنده عمر می شمارد، و از مهتران جامعه می خواهد دادگری پیشه دارند.
3. گر شد از جور شما خانه موری ویران/ خانه خویش محال است که آباد کنید

و در این بیت طلایی، ملک الشعرا رعایت عدالت را به عنوان یک خط قرمز بزرگ بر می شمارد که در کلیه مراحل زندگی باید رعایت شود. آری با لگدمال کردن حقوق دیگران، نمی توان دیاری آباد داشت.