بی شک هر جامعه به موجب تعارضات درونی خود در بر گیرنده طبقات و نیروهای گوناگون است. طبقات مختلف اجتماعی ماهیتی اقتصادی،نظامی آموزشی و...دارند. روح انسان دوستی در اشعار سعدی متجلی است، او عدالت را اساس کشورداری می داند. اساس عالم مطلوب سعدی عدالت است و دادگستری به تعبیر او «نگهبانی خلق و ترس خدای» است. سعدی با در نظر گرفتن ویژگی قشرهای اجتماعی افراد و نیز شئونات اجتماعی آنان به هدایت آنان و پند و اندرز دهی آنان می پردازد و بر آن است تا سلاطین و پادشاهان را به این نکته یاداور شود که حقوق تام و مصالحه ناپذیر انسان پیوسته در برابر مصالح دولتی و سیاسی ارجحیت دارد. او معتقد است که تضمین سلامت و امنیت فردی در جامعه تنها در صورتی امکان پذیر است که منشا و صاحب قدرت سیاسی به حفظ و حراست از حقوق افراد جامعه توجه نماید و به آن عمل نماید. وی پیشرفت حکومت را متکی بر پیوند با مردم می داند. درجهان مطلوب سعدی ستم و بیداد مذموم است. وی بر آن است تا فاصله ایجاد شده اجتماعی که شامل شکاف های فرهنگی، قومی، زبانی، مذهبی و اجتماعی است، و به واقع نتیجه مسایل و حوادث اجتماعی است به گونه ای بیرنگ نماید تا بتواند به انسجام و همبستگی که غایت نهایی وی می باشد دست یابد، چرا که در صورت استمرار این امر و عمق یافتن این فاصله ها و شکاف های موجود در سطح اجتماعی با گذر زمان مردمان هویت ملی خویش را نیز به دست فراموشی خواهند سپرد، و درنهایت از هم گسختگی جامعه به سوی قهقرایی عظیم سوق خواهد یافت . او در صدد است تا میان طبقات گوناگون اجتماعی که عمدتا" متشّکل از صاحبان قدرت و رعیت یا مردمان عادی اجتماعی هستند نوعی وفاق ایجاد نماید. گرچه او قادر به از بین بردن این فاصله های طبقاتی نیست، اما در تلاش است تا هر طبقه و گروه را با حقوق انسانی و مسئولیت هایش آشنا سازد تا از این طریق با حفظ ویژگی های اجتماعی هر طبقه به انسجام و وحدت ملی مورد نظر دست یابد. با توجه به این که بوستان سعدی در قرن هفتم هجری به رشته تحریر در آمده است، در این یادداشت اوضاع اجتماعی ایران در قرن هفتم بیان گردیده و در یادداشت بعدی به عدالت مورد نظر سعدی با ذکر نمونه ای از اشعار بوستان سعدی اشاره می شود.
عصر سعدی مصادف با استیلای مغولان بر این سرزمین است. استیلایی که در آن کشتارهای بی امان ، قتل عام های پی در پی،شکنجه ها و آزارها، ساختن مناره ها از سرهای آدمیان ، دزدی و غارت و... در این سرزمین رواج یافت. همزمان اروپا در گیر و دار جنگ های صلیبی است که در قرن یازدهم یا سیزدهم در این سرزمین ها اتفاق افتاد. ایران در آستانه قرن هفتم هجری از یک سو در مرحله ای از پیشرفت مساعد فرهنگی و اجتماعی بود و از سوی دیگر مواجه با بی تناسبی حاکمیت زمان با محتوای آن پیشرفت، که حمله مغول نیز به نوبه خود بر پیچیدگی آن افزود. حاصل این مشکلات مداوم فقر روزافزون و خرابی پیاپی و فتور و سستی دمادم برای مردم ایران بود. مغولان با داشتن مقررات خاص و تشکیلات بیابانی خود بسیاری از مقررات و رسوم ممالک مفتوح را واژگون کردند و از میان بردند. نتیجه مستقیم چنین وضعی از میان رفتن تشکیلات منظم اجتماعی متمدنین مغلوب بوده است. فقر و تهیدستی که معلول غارت زدگی و دربدری بود، آشفتگی نظام اجتماعی را شدیدتر و ریشه دارتر می ساخت. ملت ایران با حمله خان ومان سوز مغول به نحوی فاسد شده و ارزش های اجتماعی خود را از دست داده بود که افرادش به جای اتحاد و اتفاق در برابر بیگانگان غالب، به جان یکدیگر می افتادند(صفا، ذبیح الله ؛1372) . (ادامه دارد)
http://www.tebyan.net و محمدرضا آرمان مهر