در این یادداشت بخش اول از سخنرانی سرکار خانم دکتر سارا شریعتی با اندکی ویرایش و تلخیص ارائه می شود، به امید این که مفید واقع شود:
فقر چالشی برای دین: مسئله فقر و افزایش نابرابری میان طبقات مختلف در میان جامعه ایران، در چند سال اخیر با شدت یافتن فشارهای اقتصادی بر جامعه نمود بیشتری یافته و تبعات آن در اشکال متفاوتی خود را به جامعه نشان می دهد. از سوی دیگر رشد مجموعه های خیریه در جامعه نشان از جریحه دار شدن وجدان عمومی جامعه در برابر این مسائل و تلاش های خودجوش برای کاهش رنج مردم در زمینه مسائل مربوط به فقر، نابرابری، بهداشت، توانمندسازی اجتماعی و مقابله با آسیب های اجتماعی دارد. در دهه های اخیر با ظهور "خود"،"فرد"، و"من"، "دیگری" رنگ باخت و مبارزه با فقر به توجه به فقرا تبدیل شد. می خواهیم اشاره ای داشته باشم به نسبت فقر و دین. و این که چرا وجود فقر، امروز چالشی برای دین است. در نتیجه موضوع بحثم نسبت دین و فقر است. مقصودم از دین در این نسبت و در مطالعۀ نقش آن در ایران، واقعیتی است که در جامعه ما به نام دین خوانده می شود - دین موجود - و نه حقیقت دین در متون دینی. از این رو در بخش اول بحثم به رابطه ادیان ابراهیمی و دین با تکیه بر پیامشان می پردازم. و در بخش دوم به نقشی که امروز دین در جامعه ما ایفا می کند. و از این نظر دفاع می کنم که یکی از وجوه ممتاز سیاست و توسعۀسرمایه دارانه در جامعه ما، نقشی است که دین در توزیع و توجیه ثروت ایفا می نماید.
امروز بعد از گذشت نزدیک به چهار دهه دوباره می دیدیم که همه آنچه با آن مبارزه می کردیم، هنوز وجود دارد. این ماجرای شکست بود. شکست آرمان ها و وعده های انقلاب. مگر نه اینکه این انقلاب را انقلاب مستضعفان نامیده بودند؟ و حالا، استضعاف و فقر انباشته، فقر مولد دیگر محرومیت ها و آسیب ها، در عریان ترین چهره خود، هر روز عیان تر می شد و جسورتر. علامه حکیمی در کتاب منهای فقر می نویسد:"اگر انقلاب ها برای برانداختن ریشه ظلم است، باید در نخستین گام، در جهت برطرف کردن ظلم از مظلوم ترین ها باشد... وگرنه قیام هایی خواهد بود در جهت جا به جایی قدرت و ثروت" آنجا که می گفت:"سرمایه داری، انقلاب را تخلیه ایدئولوژیک کرد و اگر برخی از آنان پیش از پیروزی به انقلاب کمک کردند، پس از انقلاب هزاران بار بردند..." یا اینکه "در این انقلاب، کشور را از طاغوت سیاسی گرفتیم اما به دامن طاغوت اقتصادی افتاد". "منهای فقر" علامه حکیمی برای من، روایت شکست بود.
برخی از مورخان می گفتند: این تحلیل درستی نیست. فقر همیشه و همه جا بوده و هست. مختص به جامعه و زمانه ما نیست. فقر همراه جامعه انسانی و پدیده ای طبیعی است. و با این تحلیل، فقر را هم ذات جوامع انسانی دانستند و بدان ابدیت بخشیدند. جامعه شناسی اما نگاه دیگری به پدیده فقر داشت. جامعه شناسی، فقر تاریخی و ابدی مورخان را، نه یک پدیده طبیعی که یک محصول اجتماعی می دانست. چرا که به گفته علامه حکیمی "فقر ذاتی نیست، فقر و محرومیت ها عرضی و تحمیلی است و از سوی اغنیا و عملکرد حاکمیتها به محرومان تحمیل می شد". جامعه شناسی با رد طبیعی بودن فقر، امکان مبارزه با آن را فراهم میساخت و بر این تاکید می کرد که این جامعه نابرابر را ما ساخته ایم پس ما هم می توانیم تغییرش دهیم. از طرفی نگاه اجتماعی به فقر، وجه مشخصه دیگری هم در فقر موجود در جامعه ما شناسایی می کرد و آن نقش دین بود. این فقر و البته این ثروت در جامعه ای وجود دارد و قدرت می یابد که با دین نام گذاری شده، هم فقرش توجیه دینی می شود و هم ثروتش توزیع دینی. هم سرمایه گذاریش با ادبیات دینی، خدمت گزاری به مردم نامیده می شود، هم مواجهه با فقرش با ادبیات دینی، توصیه می شود. در نتیجه به نظر من، اگر مارکس در جامعه صنعتی، از سرمایه اقتصادی بحث می کرد، اگر بوردیو در اروپا سیاست را یک ماورا- سرمایه با نوعی خودمختاری شناسایی می کند، در جامعه ما این دین است که چنین نقش فراگیری را ایفا می کند در نتیجه وجود فقر در سیمای چالشی برای دین ظاهر می شود. فقر صورت مساله است، اما نباید از این واقعیت غافل شویم که در جامعه ما همه چیز به دین ختم می شود. چرا فقر چالشی برای دین است؟ و چرا در تحلیل فقر موجود نقش دین را برجسته می کنیم؟ چون دین است که به تعبیر گرامشی، ایده برابری و برادری را ایجاد میکند. دین است که تاکید می کند انسان ها طبیعت واحدی دارند و انسان به عنوان مخلوق خدا، پسر خدا، برادر و برابر با دیگر انسانهاست. دین است که می گوید ما همه فرزندان یک خداییم، همه فرزندان اسماعیل و اسحاق و در نتیجه همه با هم برابریم. دین است که با طرح ایده برابری طبیعی انسان، نابرابری موجود اجتماعی را غیر طبیعی می خواند. در عین حال به گفته گرامشی، دین تاکید می کند که این همه متعلق به این جهان نیست و در جهانی دیگر تحقق می یابد، بدین ترتیب در میان انسان ها افکار برابری، برادری و آزادی نطفه می بندد، آن هم در میان اقشاری که خود را با یکدیگر برابر نمی بینند و برادر نمی دانند و در نسبتشان با دیگر انسانها، خود را آزاد نمی بینند. از این رو گرامشی از دین به عنوان بزگترین"اتوپیا" و بزرگترین متافیزیکی که در تاریخ ظهور کرده است، نام می برد.
ادیان اما این ایده برادری، برابری را نه یک اتوپیا که "وعده خدا" می دانند و تاکید دارند که پیامبران برای ابلاغ این دعوت مبعوث شده اند. از طرف دیگر، دین است که در برابر واقعیت موجود، نظم حاکم، از واقعیت و نظمی دیگر خبر می دهد. دین با تکیه بر این ایده، که این جهان، این دنیا، این واقعیت، ابدی و ازلی نیست، و با تعیین جهت ادیان به سمت واقعیتی دیگر، ایده مقابله و مبارزه با نظم موجود را تقویت می کند. همه پیامبران، در برابر نظم موجود جامعه خودشان قدعلم کردند. ابراهیم در برابر بت پرستان، موسی در برابر فرعون، عیسی در برابر رومیان و محمد در برابر قریش... و به این معنا، دین، همان امید است. امید فردایی دیگر، واقعیتی آرمانی(ادامه دارد).