عدالت اجتماعى زمانى تحقق عینى و کامل مىیابد که وسیله آن یعنى حکومت عدل تشکیل شود. در اندیشه دینى، حکومت وسیله بر پاداشتن عدالت است. حکومت به خودی خود هیچ ارزش و اعتبار ندارد. از لنگه کفش پاره بى ارزشى نیز بى ارزشتر است، مگر آنکه به وسیله آن حقى اقامه شود یا باطلى دفع گردد. عبدالله بن عباس گوید در منطقه ذى قار نزد امیرمؤمنان (ع) رفتم و او کفش خود را پینه مىزد. پرسید: «بهاى این کفش چند است؟» گفتم: «بهایى ندارد» فرمود: «والله لهى احب الى من إمرتکم الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا.» (نهج البلاغه، خطبه 33) (به خدا سوگند که این کفش از حکومت شما نزد من محبوبتر است مگر آنکه به وسیله آن حقى را بر پا سازم یا باطلى را براندازم).
دنیا و حکومت در نظر حضرت از آب بینى بز نیز بى ارزشتر است و آن را پشیزى به حساب نمىآورند، مگر براى بر پایى عدالت: «أما و الذى فلق الحبة و بر أالنسمة لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا یقار روا على کظة ظالم ولا سغب مظلوم لالقیت حبلها على غاربها و لسقیت آخرها بکأس اولها. و لا لفیتم دنیا کم هذه أزهد عندى من عفطة عنز.» (نهج البلاغه، خطبه 3) آگاه باشید! به خدا قسم، خدایى که ذات را شکافت و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیت فراوانی گرداگردم را گرفته، به یاریم قیام کردهاند و از این جهت حجت تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسؤولیتى که خداوند از علما و دانشمندان گرفته که در برابر شکمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان تاب نیارند و سکوت نکنند؛ من مهار شتر خلافت را رها مىساختم و از آن صرف نظر مىکردم و پایانش را چون آغازش مىانگاشتم و چون گذشته خود را به کنارى مىداشتم تا خوب مىفهمیدید که دنیاى شما در نظر من بى ارزشتر از آبى است که از بینى گوسفندى بیرون آید.
حکومت در نظر پیشوایان عادل و عالمان عامل چنین است. نقشى آلى و ابزارى دارد، نه نقشى عالى و غایى. وسیلهاى بیش نیست، آن هم براى عدالت و در خدمت آن ،که اگر چنین بود، با ارزشترین ابزار است، و اگر چنین نبود، بى ارزشترین است. تلاش و مبارزه اهل حق در تشکیل حکومت براى کسب قدرت و رسیدن به امکانات دنیایى نیست، آنها حکومت را براى آن مىخواهند که دست چپاولگران به جان و مال و آبروی انسانها را قطع کنند و با اصلاح امور و ایجاد امنیت، راه رفتن به سوى کمال مطلق را هموار نمایند. «اللهم انک تعلم انه لم یکن الذى کان منا منافسة فى سلطان ولا التماس شىء من فضول الحطام، ولکن لنرد المعالم من دینک، و نظهر الاصلاح فى بلادک. فیأمن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک.» (نهج البلاغه، کلام 131) پروردگارا تو مىدانى آنچه ما انجام دادیم نه براى این بود که ملک و سلطنتى به دست آوریم، و نه براى اینکه از متاع پست دنیا چیزى تهیه کنیم. بلکه به خاطر این بود که نشانههاى از بین رفته دینت را بازگردانیم، و صلح و مسالمت را در شهرهایت آشکار سازیم، تا بندگان ستمدیدات در ایمنى قرار گیرند و قوانینی که به دست فراموشى سپرده شده بار دیگر عملى گردد.
www.porsojoo.com و محمدرضا آرمان مهر
سلام جناب دکتر آرمان مهر عزیز، مقاله زیبائی بود، نمیدونم چرا ناخداگاه یاد این بیت حضرت سعدی در گلستان افتادم:
ریاست به دست کسانی خطاست
که از دستشان، دست ها بر خداست ...