هیچ تردیدی نخواهد بود که بگوییم تمام حرکت های انقلابی و تحول طلبانۀ انسانها در درازای تاریخ گونه یی از دادخواهی گروهی مردم بوده است؛ اما با اتکا به شیوههای خشونت بار. قیام سپارتاکوس در آن سوی سده های دور یک قیام دادخواهانه است، برای آن که نمی خواهد در یک مبارزۀ خونین کشته شود و یا هم او بردۀ دیگری را بکشد، تا دیگران بخندند و از جان دادن آنها لذت ببرند. دادخواهی راه رسیدن به داد است، برای آن که باهم زیستن و بهتر زیستن و در صلح و دوستی زیستن، بدون داد و داد گستری نه پایه یی دارد ونه هم ریشهیی . منازعه ها وجنگ ها همه از خط بی عدالتی بر می خیزند. بی عدالتی که از میانه بر خیزد، دیگر چیزی برای جنگ و منازعه باقی نمی ماند. حافظ ما را به نشاندن نهال دوستی رهنمایی می کند تا زندگی ما همیشه چنان بهاران سبز و خرم باشد:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد/ نهال دشمنی بر کن که رنج بی شما آرد
یا جای دیگر آسایش دو گیتی را در مروت با دوستان و مدار را با دشمنان می داند:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در شعر کلاسیک فارسی دری شاید کمتر شاعری را بتوان یافت که به موضوع داد و دادگری نپرداخته باشد. فراخوان شعر فارسی دری برای باهم زیستن و بهتر زیستن پیامی است برای همۀ بشریت، که از این نقطه نظر شعرفارسی می تواند در میان شعر جهان جایگاهی بسیاربشکوه، بلند و افتخار آمیز داشته باشد.
شیخ سعدی وقتی به انسان نگاه می کند، ماهیت انسان را در نظر دارد، نه رنگ او را و نه زبان و دین و آیین او را. برای آن که همگان از یک گوهر آفریده شده اند و بندگان خداوند اند، درد یک انسان درد همه انسان هاست. نجات یک انسان نجات یک جامعه است و کشتن یک انسان کشتن یک جامعه.
بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش زیک جوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضو ها را نماند قرار
نگاه سعدی به امیران و شاهان چنان است که پیوسته آن ها را به داد و دادگری فرامی خواند. او می گوید شاهان مردم آزار را مرگ بهتر است تا زندگی:
ای زبردست زیردست آزار/ گرم تاکی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهان داری/ مردنت به که مردم آزاری(ادامه دارد)
پرتو نادری