داد خواهی، پند و اندرز حکیمانه و شناخت هستی برای بهتر زیستن و باهم زیستن، در طیف گستردۀ مضمون و محتوای شعر فارسی دری جایگاه بزرگی دارد. این جا از این روزنه نگاهی داریم به شعرچند تن از بزرگان شعر فارسی دری که پی گیری این موضوع در شعر همه شاعران بحثی خواهد بود بسیار دراز دامن که به سال ها پژوهش و تحقیق گروهی نیاز دارد.
زیستن در داد و مبارزه در برابر بیداد، از دغدغه های همیشهگی انسان است. انسان تا زیسته است، در هوای عدالت زیسته است و تا که زنده گی به سر می برد، هوای رسیدن و زیستن در عدالت و داد را دارد . از این نگاه انسان همیشه موجودی است دادخواه. گاه از نفس اماره به نفس لوامه و به نفس مطمینۀ پناه می برد و ازشر نفس اماره به دادخواهی بر می خیزد. شاید نتوان انسانی را تصور کرد که پس از اجرای کار ناروایی به سرزنش وجدان گرفتار نیامده باشد. اگر کسی خود را فارغ از هرگونه سرزنش وجدان بداند، می شود در انسان بودن او شک کرد که انسان تنها غریزه نیست، و آن چیزی که انسان را از دایرۀ تنگ وسیاه غریزه بیرون می کند، معنویت اوست، وجدان اوست و خرد اوست و آن تاج کرمناست که خداوند بر سر او نهاده است. با هرکار ناروایی انسان به وجدان خود پناه می برد، ملول و سر افگنده و از شرنفس اماره به داد خواهی بر می خیزد. چنین است که به سرزنش وجدان گرفتار می آید، همان چیزی که در میان مردم به نام عذاب وجدان شناخته شده است. رودکی سمرقندی بزرگترین مردانهگی و آسایش را در آن می داند که انسان بر نفس امارۀ خود حاکم باشد و بر دیگران یاری رسان.
گر بر سر نفس خود امیری مردی/ بر کور و کر ار نکته نگیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن/ گر دست فتاده یی بگیری مردی
در گام دیگر وقتی زندهگی انسان تهدید می شود، و زورمندان حق او را می ربایند، او به قانون و مجریان قانون پناه می برد و به دادخواهی بر می خیزد و نظام باید او را به داد برساند؛ اما پیوسته چنین نیست که مجریان قانون دادخواه را به داد برسانند؛ برای آن که در درازی تاریخ دستگاه های حاکمه بیشتر پاسدارا جایگاه زورمندان بوده است.
پناه بردن انسان به درگاه خداوند خود گونۀ دیگری از داد خواهی است. انسان آن گاه که در رسیدن به حق خود نا امید می شود، زورمندان بر او می تازند و مجریان قانون از او حمایت نمی کنند، آنگاه به خداوند پناه می برد و دادخواهی می کند و می خواهد تا خداوند او را به داد برساند. باور مندی انسان به عدالت خداوندی و روز باز پرس بزرگترین روزنۀ امیدی است که انسان در روشنایی آن توانسته است تا پیوسته کوله بار سنگین دشواریهای زندهگی را بردوش کشد و به امید روز باز پرس و عدالت خداوندی شکیبایی پیشه کند. به گفتۀ فردوسی:
ستانندۀ داد آن کس خداست/ که نتواند از پادشاه داد خواست (ادامه دارد)
پرتو نادری