مقصود سعدی از مدح امرا و رجال نامدار زمان خویش آن است که با ذکر صفات و عناوین مختلف برای آنان، اندیشه ی خود را در باب حکومت و سیاست و کشورداری و نیز خصلت یک حاکم ایده آل بیان نماید. سعدی، ابوبکر بن سعد زنگی را مظهر نکونامی و عدالت، بحر بخشایش و کان جود می داند به همین منظور برای او دعای خیر می کند و از خدا برای وی تندرستی و جمعیت خاطر می طلبد و زبان آوری را که در این امن و داد، سپاس او را نگوید آرزو می کند که زبانش بریده باشد. دعای سعدی در حق ابوبکر سعد از این گونه است «که توفیق خیرت بود بر مزید» و از خداوند برای او آرزو می کند: «دل و دین و اقلیمت آباد باد.»
استاد سخن، سعدی، اتابکان پارس را خاندان پاک و اصیل می داند پس به جانشینان آنان نیز به دیده ی احترام می نگرد و آنان را «خلف نام بردار» معرفی می کند و آرزو می نماید که فلک، یاورشان باشد. وی چون اتابکان پارس را کریم و بخشنده می داند پس بندگان و زیردستان آنان را نیز متصف به همین صفت می کند: «... طایفه ای خوان نعمت نهاده و دست کرم گشاده، طالب نامند و معرفت، صاحب دنیا و آخرت چون بندگان حضرت پادشاه عالم عادل... اتابک ابی بکر سعد ادام ا... ایامه و نصر اعلامه.» «گلستان، باب7، ص169»
در جایی دیگر ابوبکر سعد در صفت آزادمردی، همانند «حاتم» معرفی شده «آنکه دست نوال نهد همتش بر دهان سؤال» و از عدل او «این خاک فرخنده بوم»، «بر اقلیم یونان و روم» سر می افرازد و بشارت باد بر خداوند شیراز که «جمهور در سایه ی همتش مقیم اند و بر سفره ی نعمتش.»
سعدی به سعد بن ابوبکر بن سعد زنگی نیز به دیده ی احترام نگریسته است و او را متصف به صفاتی چون: «جوان بخت روشن ضمیر»، «بزرگ دانش»، «بلند همت»، «هوشمند»، «در مکنون یک دانه» «پیرایه ی سلطنت خانه» می داند که در کرم و بخشش، آب دریا برده است و در رفعت و والایی، محل ثریا برده. پس به جهت درویش دوستی و دادگری، سعدی برای وی آرزوی پایبندگی می کند:
خدایا تو این شاه درویش دوست/ که آسایش خلق در ظل اوست
بسی بر سر خلق پاینده دار/ به توفیق طاعت دلش زنده دار
برومند دارش درخت امید/ سرش سبز و رویش به رحمت سفید
«بوستان، ص208»
سعدی در بیتی نیز خود را «غلام سعد ابوبکر سعد ابوبکر زنگی» می داند:
دوم به لطف ندارد عجب که چون سعدی/ غلام سعد ابوبکر سعد زنگی نیست
«غزلیات، 128 ب، ص458»