در جهان اسلام و در شرق قدیم، فارابی عدالت وضعی و طبیعی را طرح کرده است. ابن خلدون به نقش انسجام بخش عدالت توجه کرده است. در قرن حاضر صدر و مطهری عدالت را مقیاسی برای اسلام می دانند، و حکیمی به اجرای عدالت اقتصادی اولویت می دهد(دادگر،1383: 136). مرتضی مطهری، عدالت اجتماعی را این گونه تعریف می نماید: «ایجاد شرایط برای همه به طور یکسان و رفع موانع برای همه به طور یکسان» (مطهری، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی: ۱۵۶- ۱۵۷) در نگرش علامه طباطبایی، عدالت اجتماعی عبارت است از این که با هر فرد جامعه به صورتی رفتار شود که استحقاق آن را دارد، و در جایی قرار داده شود که لایق آن است(طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۲۴: ۲۴۵). ملاحظه می شود که در اندیشه فارابی و ابن خلدون عدالت بر اساس عبارت مشهور «وضع کل شی فی موضعه» تعریف می شود و در اندیشه علامه طباطبایی عدالت همان «اعطا کل ذی حق حقه» می باشد. به هر صورت آنچه روشن است این است که عدالت با مفهوم حق ارتباط شانه به شانه ای دارد و شاید لازم باشد برای کشف معمای عدالت، مفهوم حق واکاوی شود.