اگر به ادبیات عرفانی و سنت صوفیه مراجعه کنیم میبینیم که فقیر و فقر، نه تنها دلالتهای معنایی بد و نازیبا ندارند بلکه به عکس، به شکلهای مختلفی در یک جهانبینی عارفانه، دور بودن از دنیای مادی و شیء گونه، موجب تجربه لذت بخش عرفانی میشود. از این رو بسیاری از عارفان و شاعران ما تخلص فقیر داشتند و در ستایش فقر، ابیات بسیاری را سروده اند. واژه فقر در ادبیات عرفانی نه تنها به معنی فقدان یا محرومیت نیست، بلکه به نوعی به معنای غنا و برخورداری است. امروزه البته چنین برداشتی از فقر در ذهن ما وجود ندارد. بازنمایی فقر به معنای محرومیت، فقدان، حرمان و رنج، تنها یک روی زندگی فقیرانه است. آن روی دیگر سکه مجموعه گسترده و پیچیدهای از پدیدههاست که یکی از آنها اشکال گوناگون شادیها، لذتها و خوشیهای روزمره، مادی و فرا مادی است که فقیران آنها را تجربه میکنند.
روزگاریست که سودای بتان دین من است/ غم این کار نشاط دل غمگین من است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید/ وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر/ از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد/ خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار/ کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش/ زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست/ که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان/ که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است.
دولت فقرخدایا به من ارزانی دار/ کین کرامت سبب حشمت وتمکین من است
حافظ در این غزل، از خداوند دولت فقر را می طلبد. بزرگترین ثروت را فقر می داند. دولت فقر آن قدر برای حافظ ارزش داشته که اولا، آن را ازخدا درخواست کرده است. وثانیا، فقر را دلیل حشمت و تمکین خود می بیند. در جای دیگر می گوید:
فقر ظاهر مبین که حافظ را/ سینه گنجینۀ محبت اوست.
به نظر می رسد که اگر فقر به معنای بی اعتنایی به مادیات، و به عنوان همدردی با فقرا، و به طور کلی اختیاری باشد، مورد نظر عرفا بوده است. اما فقری که از روی ناچاری و...باشد، پسندیده نیست، سازنده هم نیست. نوعی مرگ تدریجی و عدم کشف استعدادهاست. دیوار به دیوار کفر است.
دکتر نعمت الله فاضلی، محمدرضا آرمان مهر