شاعران فارسی زبان غیرایرانی نیز آثار زیبایی درباره عدالت دارند. از جمله می توان به شعر «بازگشت» اثر معروف محمد کاظم کاظمی شاعر متولد افغانستان اشاره داشت:
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت/ پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهدشد/ و سفرهای که تهی بود، بسته خواهدشد
و در حوالی شبهای عید، همسایه!/ صدای گریه نخواهی شنید، همسایه!
همان غریبه که قلک نداشت، خواهد رفت/ و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت.
ملاحظه می شود که وی چه هنرمندانه درباره اوضاع مهاجران افغانی شعر سروده است. به هر صورتی در ابعاد جهانی، کشوری می تواند داعیه عدالت طلبی داشته باشد که عدالت را در داخل کشور خود مراعات نماید. در مرحله بعد می تواند سایر کشورها را به عدالت فرا خواند. اما شعری دیگر از او:
منم تمام افق را به رنج گردیده/ منم که هر که مرا دیده، در گذر دیده
منم که نانی اگر داشتم، از آجر بود/ و سفرهام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود
اگر به لطف و اگر قهر، می شناسندم/ تمام مردم این شهر، می شناسندم
من ایستادم، اگر پشت آسمان خم شد/ نماز خواندم، اگر دهر ابن ملجم شد.
گرم، صمیمی و البته تلخ بود
نابرابری قومیتی و نژادی هنوز هم هست
انگار قرن ها باید تا واقعن: چشم ها را شست و جور دیگر دید!