دکتر علی شریعتی از متفکران معاصر است که ادبیات زیبای انقلابی او همچنان می درخشد. متن زیر را درباره فقر گفته است:
می خواهم بگویم ......
فقر همه جا سر می کشد .......
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتاب های فروش نرفته یک کتاب فروشی می نشیند ......
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد می کند ......
فقر ، کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود .....
فقر ، همه جا سر می کشد ........
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است.
این متن زیبا، ما را به ریشه های اصلی فقر می کشاند. حتی ریشه فقر اقتصادی هم فقر در تفکر است. اگر ثروتمندان کمی به عاقبت خود فکر کنند، شاهد فقر محرومان نخواهیم بود. اگر فقرا هم بیندیشند، خواهند توانست با تکیه بر استعدادهای خدادادی خود، خویش را از فقر اقتصادی نجات دهند. آری، فقر اقتصادی مرگ سرخی است که ریشه آن فقر در اندیشیدن است.