زنی موهایش کموبیش سفید بود. در بیرون میوهفروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدند. شاگرد میوهفروش تندتند پاکتهای میوه را داخل ماشین مشتریها میگذاشت و انعام میگرفت. زن باخودش فکر میکرد چه میشد اگر او هم میتوانست میوه بخرد و ببرد خانه…رفت نزدیکتر… چشمش افتاد به جعبۀ چوبی بیرون مغازه که میوههای خراب و گندیده داخلش بود. با خودش فکر کرد...چه خوبه سالم ترهایش را ببرد خانه. میتوانست قسمتهای خراب میوهها را جدا کند و بقیه را بدهد به بچههایش. هم اسراف نمیشد و هم بچهها شاد میشدند. برق خوشحالی توی چشمانش دوید. دیگر سردش نبود! زن رفت جلو نشست پای جعبۀ میوه. تا دستش را برد داخل جعبه، شاگرد میوهفروش گفت: «دست نزن! بدو برو دنبال کارت!». زن زود بلند شد...خجالت کشید. چند تا از مشتریها نگاهش کردند. صورتش را زیر دستهایش پنهان کرد. دوباره سردش شد! راهش را کشید و رفت...چند قدم بیشتر دور نشده بود که کسی صدایش زد: «مادر جان… مادر جان!» زن ایستاد. برگشت و به دختر جوانی نگاه کرد که او را صدا زده بود. دختر لبخندی زد و گفت: «اینها را برای شما گرفتم!» سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه…موز و پرتقال و انار. زن گفت:«دستت درد نکنه دخترم... من مستحق نیستم!». دختر پاسخ داد: «اما من مستحقم مادر !!!»
خداوند حقی را برای نیازمندان در اموالمان قرار داده است آیا این حق را به صاحبان حق رسانده ایم؟ما مستحق تر از نیازمندان به پذیرش کمک توسط آنها هستیم. البته جامعه نباید اجازه دهد که آبروی فردی این گونه برود و سپس به درد و دادش برسد. شناخت مستحقان واقعی هنری است که جامعه باید تشخیص دهد.
آ. فرهمندمنش
محمدرضا آرمان مهر
می گم استاد حرف خیلی جالبی زدین . کاش فقرا می دونستند که وقتی دارن یک مالی رو از ثروتمند ها مطالبه می کنن در حقیقت دارن کار رو برای اغنیا راحت تر می کنن.
این یعنی اینکه وقتی که پولی داره به فقیر داده می شه باید فقیر سرش بالا باشه و ثروتمند سرش پایین .من که گیج شدم
تا حالا این جورصحنه ای رو دیدیم
می گم این زن جوان به قول معروف عاشق نبوده احتمالا ؟من که می گم عاشق بوده
سلام
اینکه شاعر می گه :
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید..!
حرف پیامبر گونه و اصلاح طلبانه ایست. اصولن تغییر بینش ها سخت تر و تاثیرگذارتره از تغییرات مادی و...
برقرار باشید!