سوال اصلی این یادداشت این است که رابطه آزادی و عدالت چیست؟ آیا با هم تناقض دارند یا هم جهت هستند؟ اولا، جهان اساسا عادلانه ساخته شده است. خدا عمیق تر از این که در این جهان حضور دارد، حضور او در بناکردن عادلانه جهان است. عدالت تکوینی به همراه خود برای جهان آزادی را به ارمغان آورده است، اگر موردی از سلب آزادی است، حاصل عمل آدمی است.
ثانیا، در منابع دینی درباره آزادی مطالب زیادی دیده نمی شود، چرا که عدل متضمن آزادی است. گویا با بنا کردن عدل، آزادی حاصل می شود. و ازادی نشانه عدالت است. از این رو این دو نه تنها هرگز با هم تناقضی ندارند. بلکه عدل لازمه تحقق آزادی است. اگر عدل تحقق یابد، انرژی های نهفته در درون آدمیان و استعدادهای کشف نشده نمایان خواهد شد، و آزادی های بالقوه افراد بالفعل می شود. و برعکس با ظلم، آزادی هم از بین خواهد رفت. حافظ می گوید: خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل.
اگر عدالت به عبودیت رهنمون می شود، این مخالف آزادی نیست. زیرا انسانیت در گرو عبودیت است، و این که انسان بندگی خدا کند، مخالف آزادی نیست، بلکه رها شدن از بندهایی است که بر وجود حقیقی او یعنی روح او تنیده است. به باور تفکردینی آدمی امده است که بندگی کند و اگر بندگی نکند خدایی خواهد کرد. خدا عدل و آزادی را محدود نمی کند، انسان است که با ظلمی که روا می دارد، از مرز انسانیت خارج می شود و آزادی را هم به زنجیر می کشد. پس اگر بشر به دنبال آزادی حقیقی است در گام اول نباید ظلم کند. و در گام دوم عدل را فراگیر سازد.
محمدرضا آرمان مهر